LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"«همراهی قول و فعل»"
سلسله بیانات اخلاقی، اعتقادی و اجتماعی مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی شیرازی دام ظله (کلام معرفت ۱)
کد 33745
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 26 دی 1401 - 23 جمادى الثانية 1444

خشم الهی

خدای متعال در قرآن کريم می‌فرمايد: «كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؛[1] اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، چرا چيزى مى‌گوييد كه انجام نمى‌دهيد. نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد».

آيه فوق به صفتی اشاره می‌کند که نه فقط بايد مؤمنان و مسلمانان بدان ملتزم باشند، بلکه مورد قبول هر انسانی چه خوب و چه بد است. حتی اگر نظر انسان‌های به اصطلاح بد، يا افراد ظالم و يا فاسق را درباره اينکه کسی ديگران را به خوبی سفارش کند، ولی خود به نصايحش عمل نکند، جویا شویم، همه آن را رد می‌کنند. اينکه کسی خود ظالم باشد و ديگران را از ظلم نهی کند، يا اينکه به نوعی فسق و گناه آلوده باشد و از آن سو ديگران را هم راهنمايی کند که از فسق و گناه پرهيز کنند، امری است که نه فقط متديّنان، بلکه حتی افراد سست باور و يا گناهکار و حتی افراد لاابالی هم آن را درست نمی‌دانند.

فطری بودن همراهی قول و فعل

دليل اين امر ريشه در فطرت آدمی دارد. بعضی امور مربوط به مذهب و آیين انسان و يا اينکه تا چه اندازه دين‌دار است، يا اصلاً اينکه آدم باخدايی است يا خير، نمی‌شود. فارغ از اينکه فرد چه گرايش‌ها و عقايدی دارد، خوش نمی‌دارد که به کار خوبی که خود بدان عمل نمی‌کند، ديگران را فرا بخواند. يا اينکه گناهی مرتکب شود و ديگران را از آن باز دارد. که به طور فطری هر انسانی اين امور را برنمی‌تابد. خدای متعال فطرت را در نهاد هر انسانی قرار داده است. فطرت به طور ناآموخته درست را از نادرست برای انسان مشخص می‌کند، و به نوعی او را به خير و صلاح راهنمايی می‌کند. خدای متعال هم درباره آن در قرآن کريم می‌فرمايد: «أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون؛[2] پس روى خود را با گرايش تمام به حق به‌سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى‏ دانند».

فطرت، انسان را در درک خوب از بد کمک می‌کند. معلمی است در نهاد هر انسانی و ناظر اعمال اوست و کما بيش هرکسی به طور فطری به درستی يا نادرستی کارهای خود پی می‌برد. برپايه همين فطرت خداداد است که خدای متعال اين آيه را نازل فرموده است: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»، چرا ديگران را به کارهای خوبی سفارش می‌کنيد که خود انجام نمی‌دهيد؟!

و يا چرا از کارهای بدی که ديگران را به ترک آن تشويق می‌کنيد، پرهيز نمی‌کنيد؟! چرا مردم را به عدل توصيه می‌کنيد و خود بدان پايبند نيستيد، و چرا ظلم می‌کنيد و در عين حال از ديگران می‌خواهيد دامن به ظلم آلوده نکنند؟!

نمونه‌هايی از ظلم ملت به حاکم

سخن از ظلم به ميان آمد، و اينکه نبايد ظلم کرد و ديگران را از ظلم نهی کرد. شايد حد و گستره ظلم آن گونه که بايد برای مردم مشخص نباشد. ظلم خيلی وسيع است. در هر رابطه و هر جمعی ممکن است ظلم راه پيدا کند، حتی بدون آنکه آن افراد متوجه آن شوند. مثلاً زن و شوهر در روابط معمولی خود و در طی حيات مشترک بسيار در معرض ظلم کردن نسبت به يکديگر قرار دارند. نيز پدر و مادر نسبت به فرزندان خويش و برعکس، اولاد در حق پدر و مادر خود. در همه اين روابط که ناظر به خانواده است، رعايت نکردن حقوق همديگر، يا پايمال کردن آن، ظلم به شمار می‌آيد.

بر همين قياس همان‌گونه که فروشنده ممکن است با کم فروشی و تقلب به مشتری ظلم کند، مشتری هم چه بسا با تضييع حق فروشنده به او ظلم کند. حاکم با محترم نشمردن حقوق مردم به آن‌ها ظلم می‌کند. عکس آن هم صادق است. گاهی ملتی به حاکم خود ظلم می‌کنند. اين حالت دوم در خصوص حاکمان خوب ديده می‌شود که متأسفانه گاهی با بی‌مهری و نافرمانی ملت خود روبه‌رو می‌شوند. نمونه واضح آن، شخص رسول الله صلی الله عليه وآله است که درباره آزارهای فراوانی که از امت خود ديدند فرمودند: «مَا أُوذِی نَبِی مِثْلَ مَا أُوذِيتُ؛[3] هيچ پيامبری آنگونه که من اذيت شدم اذيت نشد». چه کسانی پيامبر خدا صلی الله عليه وآله را اذيت کردند که حضرت اين‌گونه از آن‌ها ياد می‌کند؟ آيا به مشرکان و کفار مکه و دشمنانی که در طول ساليان با او جنگيدند، اشاره می‌کند؟ تنها اين موارد نبوده است. آزار و اذيتی که حضرت رسول خدا صلی الله عليه وآله در سخن فوق منظور نظر ايشان بوده است، عمدتاً آزارهايی بوده که متأسفانه ازسوی ملت به ایشان وارد شد؛ يعنی همان کسانی که در ميان مسلمانان بودند و ظاهراً از آن‌ها به شمار می‌آمدند، ولی در واقع همواره سر دشمنی و ناسازگاری با حضرت پيامبر صلی الله عليه وآله داشتند. اينان که منافقان ناميده می‌شدند، در کنار ديگر مسلمانان نماز به پا می‌کردند، روزه می‌گرفتند، حج به جا می‌آوردند، حتی به جهاد هم می‌رفتند، امّا با اين حال نيت درونی بدی نسبت به اسلام و پيامبر صلی الله عليه وآله داشتند. به همين دليل در فرصت‌های زيادی که به آن‌ها دست می‌داد، کينه و باور بد خود را بروز می‌دادند و با کارشکنی و بدعهدی در پی ضرر زدن به رسول خدا صلی الله عليه وآله و آزار ايشان بودند.

اميرمؤمنان حضرت علی عليه السلام در يکی از خطبه‌های خود قريب به اين مضمون فرمودند: «کنت آمراً وأصبحت مأموراً؛ پيش از اين امر کننده بودم و اکنون مأمور (و امر پذير) شدم».

اين سخن حضرت هم به دنبال کارشکنی يارانش و سرپيچی از فرمان‌های وی گفته شد. حضرت هنگامی که بی‌رغبتی يارانش را از اطاعت وی ديد، اين سخن را فرمود. روی سخن باز متوجه همان عده‌ای است که قرآن آنان را با «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» سرزنش کرد. ياران حضرت اميرمؤمنان علی عليه السلام با نافرمانی از وی قطعاً ظلم بزرگی در حق ايشان مرتکب شده‌اند؛ همانان که صبغه‌ای اسلامی و متديّن داشتند و چه بسا ديگران را از ظلم نهی می‌کردند.

ظلم مردم در حق حاکم، چيزی شبيه به ظلم مشتری در حق فروشنده است، البته به مراتب بالاتر و با آثار مخرب و دامنگير بيشتر.

دو امر به ظاهر متناقض

شکی نيست که ميزان اطلاع هرکسی از خوبی و بدی امور و درک او از کارهای خوب و بد به يک اندازه نيست. کلّيت مسأله، يعنی درک و احساس خوشايند از کارهای خوب، و برعکس، احساس ناخوشايند از کارهای بد، همان‌گونه که رفت امری فطری است و در نهاد هر انسانی به‌طور خداداد قرار دارد. در اينجا در پی بررسی فريضه امر به معروف و نهی از منکر هستيم که همان‌گونه که می‌دانيم جزو واجبات دينی است. سؤال اينکه آيا اگر کسی خود منکری را مرتکب گردد، آيا بنا به آنچه در اين بحث حول محور آيه «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» مطرح شد، نهی از منکر ديگر از گردن او ساقط است؟ پاسخ خير است. اجتناب از گناهان و منکرات يک واجب است و نهی از آن منکرات، واجبی ديگر. هريک از آن‌ها به جای خود واجب است که رعايت شود. با اين توصيف اگر کسی خود نماز نخواند، با آنکه گناه کرده است و کارش ناپسند است، باز بايد ديگران را که نماز نمی‌خوانند بنا به امر به معروف، به نماز خواندن ترغيب کند. اين مسأله‌ای ديگر است. صحبت از دو واجب دينی است که هرکدام به جای خود وجوب دارد. براساس آيه «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» يکی از اين دو واجب ساقط نمی‌شود. مقصود ترک گناه و نهی از منکر و نيز عمل به امور واجب و معروف، و امر به آن‌ها هر دو عمل واجب است و حتی اگر يکی ترک شود، موجب ساقط شدن وجوب ديگری نمی‌شود. به اين ترتيب اگر کسی خودش به ديگران ظلم کند و نيز نهی از ظلم هم نکند، دو فعل حرام مرتکب شده است.

با همه اين‌ها آنچه خدای تبارک و تعالی انبيا را بدان امر کرده است، و انبيا هم براساس آن، بندگان خدا را راهنمايی کرده‌اند، اين است که انسان بايد به چيزی که ديگران را امر می‌کند، خودش هم عمل کند، و نيز به ترک اموری که ديگران را از آن‌ها نهی می‌کند، التزام داشته باشد. اين رفتار در سيره پيامبران خدا صلوات الله عليهم اجمعين و نيز معصومان ما عليهم الصلوة والسلام نمود و آشکاری دارد.

در باب حجيت قول و فعل و تقرير معصومان عليهم السلام

 از معصومان عليهم السلام سه چيز برای ما حجت است: قول و فعل و تقرير آن‌ها. هر سه از اين موارد برای ما درخور پيروی و سزامند تقليد و عمل کردن است. قرآن کريم هم در آيه زير صريحاً ما را به پيروی از فرمان‌های رسول خدا صلی الله عليه وآله که مشتمل بر قول و فعل و تقرير آن حضرت است امر فرموده است:

«مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛[4] و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت، بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت‌كيفر است».

نيز رسول خدا صلی الله عليه وآله پيروی از عترت و امامان پس از خود را بر مسلمانان فرض اعلام کرد، آن‌گاه که فرمود: «إِنِّی تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا - كِتَابَ اللهِ وَعِتْرَتِی أَهْلَ بَيْتِی؛[5] بی‌ترديد دو ثقل (چيز باارزش) در ميان شما باقی گذاشتم: يکی کتاب خداست و ديگری عترتم، اهل بيتم».

حديث فوق آشکارا به حقانيت امامت ائمه معصوم علیهم السلام از ذريه و عترت رسول خدا صلی الله عليه وآله دلالت می‌کند. در ادامه حديث، پيروی از اين دو ثقل را مايه نجات دانسته است و فرموده است:

«ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بهما لَنْ تَضلُّوا أبَداً و إنّهما لَنْ يَفْتَرِقا حَتى يَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ؛[6] و اين دو هرگز از يکديگر جدايی نمی‌پذيرند تا روزی که در کنار حوض کوثر [در روز قيامت] به نزد من بازگردند. تا آنگاه که به آن‌ها تمسّک جوييد [و از آن‌ها پيروی کنيد]، بی شک گمراه نخواهيد شد».

برپايه آموزه‌های به دست آمده از معصومان علیهم السلام از گذر قول و فعل و تقرير ايشان، که همگی بر ما حجت و لازم الإجراست، خوبی از بدی پيداست و واجب و حرام الهی بر ما پوشيده نيست، لذا عذری در ترک واجب يا انجام حرامی بر ما نيست. و گذشته از آن، آنچه از حلال و حرام الهی سخن بر زبان می‌رانيم، بنا به فطرت و امر الهی و نيز به پيروی از سيره معصومان عليهم السلام، واجب است که خود به آن عمل کنيم و قول و فعل خود را در راه اطاعت اوامر الهی همراه سازيم.

عبدالملک مروان و دوگانگی قول و فعل او

مطالعه رفتار خط مقابل مکتب اهل بيت عليهم السلام، يعنی خلفايی که پس از شهادت رسول خدا صلی الله عليه وآله بر سرکار آمدند و نيز کسانی که پس از شهادت حضرت اميرمؤمنان عليه السلام سده‌های طولاتی بر مسند خلافت تکيه زدند و به کل فعل و قول و تقريری متفاوت با سيره رسول خدا صلی الله عليه وآله و حضرت امير عليه السلام در پيش گرفتند، و مقايسه آن با مکتب اين دو بزرگوار آموزنده است. مطالعه تفاوت‌ها، نگرش سالم و درست از اسلام و تعاليم آن را به دست خواهد داد. کلاً آموختن هم از انسان خوب ممکن است، و هم از بد. از خوب‌ها خوبی‌ها را می‌توان آموخت، و از بدها می‌آموزيم که بدی چيست و چه پيامد‌هايی دارد و سرانجام آن چه خواهد بود. به همين دليل در ادامه نگاهی کوتاه به رفتار و سلوک يکی از خلفای اموی، عبدالملک بن مروان می‌افکنيم و اينکه فعل و قول او تا چه حد باهم ناسازگارند.

عبدالملک بن مروان مدت‌های مديدی صاحب مناصب حکومتی غير از خلافت و حکومت بوده است او در همه آن مدت آرزوی حکومت کردن را در دل خود می‌پرورانيد. او تصمیم داشت حکومتی اسلامی پایه بگذارد و چند وقتی بر مردم حکومت کند، البته حکومتی مبتنی بر بی عدالتی و دور از تعاليم و سنن رسول گرامی صلی الله عليه وآله و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام.

همان‌گونه که در تاريخ آمده است و روايات نيز بدان اشاره کرده‌‌اند (ازجمله مرحوم علامه مجلسی رضوان الله عليه در کتاب ارجمند بحارالأنوار و نيز کتاب‌های حديث بيش از آن نقل شده است)، عبدالملک بن مروان که تاريخ حکومت کردنش پر است از آزار و شکنجه مردان و زنان باايمان و حبس و تبعيد آنان، سياهی ظلم‌های او، صفحات تاريخ را در آن ساليان سياه کرده است. نقل کرده‌اند روزی در مکه مکرمه و در خانه خدا به وعظ مردم مشغول بود. ابوحمزه ثمالی ناقل اين روايت است. ايشان می‌گويد که در اثنای وعظ و سخنرانی عبدالملک، شخصی از ميان جمعيت برخاست و با صدای بلند عبدالملک را خطاب قرار داد و گفت: چگونه اين مطالب را بر زبان می‌آوری و خود بدان عمل نمی‌کنی؟! ما را به ترک کارهای بد تشويق می‌کنی و خود و کارگرانت يکسره به ظلم و فساد مشغول‌اند. ما از کدام يک پيروی کنيم، از قول و مواعظ تو، يا از اعمال ناشايست و تباهکاری‌ات؟! ابوحمزه ثمالی که خود شاهد و راوی آن حادثه بوده است، نقل می‌کند سخن آن شخص که به اينجا رسيد، سربازان عبدالملک به او امان ندادند و بالفور او را دستگير کردند و بردند. ابوحمزه درباره سرنوشت آن شخص می‌گويد: «وکان آخر عهدنا به ولا ندري ما کانت حاله؛[7] و اين آخرين ديدار ما با آن مرد بود و از سرنوشت و وضع او ديگر خبری نيافتيم».

ترديدی نيست که اين رفتار آن شخص، کاری خوب و پسنديده است، زيرا لازم است کسی در مقابل حاکم ظالم که فعل او با قولش مغاير است، بايستد و بر او اعترض کند، تا آن‌گونه که قرآن کريم در آيه زير فرموده است، حقيقت و راه راست بر مردم آشکار گردد. آيه از اين قرار است:

«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛[8] تا آن‌ها که هلاک [و گمراه] می‌شوند، از روی اتمام حجت باشد، و آن‌ها که زنده می‌شوند [و لايق حيات ابدی هستند]، حجت بر آنان نیز تمام گرديده باشد».

به همين دليل در روايات ائمه معصوم عليهم السلام هم مکرراً از گفتن سخن حق در برابر حاکم ظالم، ستايش شده است. پيداست که تحمل سخن حق فقط ازسوی امام عادل و متقی، يعنی حاکمی که براساس عدالت و تقوا حکومت می‌کند، تحمل پذير است. وگرنه حاکمان جورپيشه و ظالم‌مسلک هرگز توان شنيدن سخنی برخلاف خود را ندارند، حتی اگر آن سخن حق باشد و عين صواب. در اين گونه مواقع معمولاً خشمگينانه گوينده آن سخن حق رانتبيه می‌کنند. از اين روست که رسول گرامی خدا صلی الله عليه وآله در اهميت سخن حق در برابر حاکمان ستم‌پيشه فرموده است: «أفضل الجهاد کلمة حقّ امام سلطانٍ جائر؛[9] بهترين جهاد، سخن حقی است که در پيش حاکم ستمکار گويند».

درون‌مايه اين مسأله آگاهی بخشيدن به مردم است که آيه‌ای که پيش‌تر ذکر شد، بدان اشاره کرده. اهميت اين موضوع تا بدان حد است که آن را جزو واجبات کفايی شمرده‌اند. به اين شکل که تا هنگامی که کسی که آن را به پا دارد، وجود نداشته باشد، بر همگان واجب است که در برابر حاکم جائر بايستند و ظلم و تباهکاری او را رسوا کنند، اما اگر کس ديگری اين واجب را به جای آورد، از ديگران ساقط است.

امر به معروف و نهی از منکر، که دو فريضه واجب هستند، نيز وجوب کفايی دارند. هنگامی که کسی نباشد آن‌ها را به‌جا آورد، بر همگان انجام آن‌ها واجب است. ولی در صورتی که کسی به آن معروف امر کند، يا از منکر نهی کند، ديگر وجوب اين فريضه‌ها از گردن ديگران ساقط می‌شود. اين مطلب در رساله‌های عمليه و کتب فقهی ذکر شده و مورد قبول همگان است. قرآن کريم که منبع اخذ روايات است و کتاب‌های فقه و احکام دين، براساس اين کتاب آسمانی و نيز منابع حديث وارد شده از اهل بيت عليهم السلام ـ که آن نيز با قرآن سنخيت و همراهی کامل دارد ـ، وجوب امر به معروف و نهی از منکر را بيان کرده‌‌اند. پس به قدری که مردم از معروف آگاهی يابند و نادرستی و ناروايی منکر را به خوبی بفهمند، انجام اين دو فريضه بر همه واجب است. پس از آنکه عده‌ای به اين مهم همت گماشتند، از ديگران ساقط می‌گردد.

گفتنی است که واجبات به دو دسته عينی و کفايی تقسيم می‌شوند. واجبات عينی بر همه واجب است، مثل نمازهای يوميه. ولی واجب کفايی تا زمانی که من فيه الکفايه نباشد، بر همه واجب می‌گردد و پس از آنکه کسانی آن را انجام دادند، از بقيه ساقط می‌شود.

در روشنگری امامان معصوم عليهم السلام

خداوند متعال در آيه «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ» به وضوح دليل ايستادگی پيامبران و معصومان عليهم السلام را در برابر ظلم ظالمان زمانه خود بيان کرده است. با اندکی دقت ورزيدن در عملکرد پيامبران امم سابقه، چه آن‌هایی که حاکمان و ظالمان روزگارشان پوست از سرشان کندند و چه آن‌هايی که کشته شدند، در می‌یابیم که تحمل مصائب راه تبلیغ و روشنگری ازسوی آنان، همگی در راستای آشکار ساختن حقيقت و جدا کردن حق از باطل بوده است. نيز پيامبر آخرالزمان و امامان معصوم ما عليهم الصلوة والسلام در اين راه جان مبارک خود را فدا کردند. در روايت آمده است: «مَا مِنَّا إِلاَّ مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ؛[10] هيچ يک از ما (اهل بيت عليهم السلام) نيست، مگر آنکه به زهر کشته شود يا به شمشير». اين سرنوشت دردناک برای همه امامان و معصومان ما علیهم السلام رخ داد و حتی وجود مبارک حضرت بقية الله الأعظم عجل الله تعالی فرجه الشريف بنا به روايات موجود از اين سرنوشت در امان نخواهد بود و عاقبت در راه تبيين دين خدا و بازشناساندن حقيقت از باطل، جان مبارک خود را فدا می‌کند.

اگر نيک در رفتار ظلم‌ستيزانه معصومان علیهم السلام بنگريم، درمی‌يابيم آنچه موجب گشت حضرت امام موسی کاظم عليه السلام ـ با آنکه عالمی متقی و بسيار خوش اخلاق بودند ـ ساليان سال را در حبس سپری کنند، چيزی نبود مگر عمل کردن به سخن جهادی ای که همان «کلمة حقٍ امام سلطان جائر» است. آن همه شکنجه و حبس طولانی فقط به همين دليل بوده است. نيز دليل آنکه حضرت امام حسين عليه السلام در برابر يزيد و خودکامگی‌های او سرتسليم فرود نياوردند، آشکار ساختن جور و خطای او بوده است. شهادت حضرت سيدالشهدا عليه السلام نيز در تحقق «کلمة حقٍ أمام سلطانٍ جائر» بوده است. رفتار آن شخص که تاب شنيدن سخنان به ظاهر خوب و نصايح عبدالملک بن مروان را نداشت و لب به اعتراض گشود و رفتار ناپسند و مغاير با کلام او را برای ديگران فاش کرد، هم چيزی نيست جز عمل کردن به «کلمة حقٍ أمام سلطان جائر».

آنچه رفت دستورالعملی کاربردی فرادست همه ما مسلمانان قرار می‌دهد که تلاش کنيم فعل خود را با قول خود منطبق کرده، تا مصداق آيه قرآن «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» نگيريم، که مذمتی است بس بزرگ و ناگوار. اميدوارم که خدای تبارک و تعالی توفيق عمل کردن به اين آموزه بلند قرآنی را به همگی ما عنايت بفرمايد و همه ما را در اين راه استوار گرداند.

وصلّی الله علی محمد وآله الطاهرين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] . سوره صف، آيه 2 و 3.

[2] . سوره روم, آيه 30.

[3]. بحارالأنوار، ج۳۹، ص۵۶.

[4] . سوره حشر, آيه 7.

[5] . بحارالأنوار, ج2, ص22.

[6] .بحارالأنوار, ج2, ص226.

[7] . الأمالي للشيخ الطوسي الْمُفِيدُ عَنِ الصَّدُوقِ عَنِ ابْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِيِّ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنِ‏ الثُّمَالِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي مَنْ حَضَرَ عَبْدَ الْمَلِكِ بْنَ مَرْوَانَ وَ هُوَ يَخْطُبُ النَّاسَ بِمَكَّةَ فَلَمَّا صَارَ إِلَى مَوْضِعِ الْعِظَةِ مِنْ خُطْبَتِهِ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ مَهْلًا مَهْلًا إِنَّكُمْ تَأْمُرُونَ وَ لَا تَأْتَمِرُونَ وَ تَنْهَوْنَ وَ لَا تَنْتَهُونَ وَ تَعِظُونَ وَ لَا تَتَّعِظُونَ أَ فَاقْتِدَاءً بِسِيرَتِكُمْ أَمْ طَاعَةً لِأَمْرِكُمْ فَإِنْ قُلْتُمْ اقْتِدَاءً بِسِيرَتِنَا فَكَيْفَ يُقْتَدَى بِسِيرَةِ الظَّالِمِينَ وَ مَا الْحُجَّةُ فِي اتِّبَاعِ الْمُجْرِمِينَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ جَعَلُوا عِبَادَ اللَّهِ خَوَلًا وَ إِنْ قُلْتُمْ أَطِيعُوا أَمْرَنَا وَ اقْبَلُوا نُصْحَنَا فَكَيْفَ يَنْصَحُ غَيْرَهُ مَنْ لَمْ يَنْصَحْ نَفْسَهُ أَمْ كَيْفَ تَجِبُ طَاعَةُ مَنْ لَمْ تَثْبُتْ لَهُ عَدَالَةٌ وَ إِنْ قُلْتُمْ خُذُوا الْحِكْمَةَ مِنْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهَا وَ اقْبَلُوا الْعِظَةَ مِمَّنْ سَمِعْتُمُوهَا فَلَعَلَّ فِينَا مَنْ هُوَ أَفْصَحُ بِصُنُوفِ الْعِظَاتِ وَ أَعْرَفُ بِوُجُوهِ اللُّغَاتِ مِنْكُمْ فَتَزَحْزَحُوا عَنْهَا وَ أَطْلِقُوا أَقْفَالَهَا وَ خَلُّوا سَبِيلَهَا يَنْتَدِبْ لَهَا الَّذِينَ شَرَّدْتُمْ فِي الْبِلَادِ وَ نَقَلْتُمُوهُمْ عَنْ مُسْتَقَرِّهِمْ إِلَى كُلِّ وَادٍ فَوَ اللَّهِ مَا قَلَّدْنَاكُمْ أَزِمَّةَ أُمُورِنَا وَ حَكَّمْنَاكُمْ فِي أَمْوَالِنَا وَ أَبْدَانِنَا وَ أَدْيَانِنَا لِتَسِيرُوا فِينَا بِسِيرَةِ الْجَبَّارِينَ غَيْرَ أَنَّا بُصَرَاءُ بِأَنْفُسِنَا- لِاسْتِيفَاءِ الْمُدَّةِ وَ بُلُوغِ الْغَايَةِ وَ تَمَامِ الْمِحْنَةِ وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مِنْكُمْ يَوْمٌ لَا يَعْدُوهُ وَ كِتَابٌ لَا بُدَّ أَنْ يَتْلُوَهُ- لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها- وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ‏ قَالَ فَقَامَ إِلَيْهِ بَعْضُ أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ فَقَبَضَ عَلَيْهِ وَ كَانَ آخِرَ عَهْدِنَا بِهِ وَ لَا نَدْرِي مَا كَانَتْ حَالُهُ (بحارالأنوار، ج‏46، ص337).

[8] . سوره انفال, آيه 42.

[9] . نهج الفصاحة (چ:طهران, دنيای دانش, 1424 هـ ق چاپ دوم), ص230.

[10]. بحارالأنوار (ج۲۳ الی ۲۷) / ترجمه خسروی، ج۵، ص۱۷۹.