LOGIN
خبر
alshirazi.org
سلسله جلسات علمی ـ فکری حجت الاسلام والمسلمین سید حسین شیرازی (جلسه بیست و پنجم)
کد 5727
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 06 آبان 1396 - 7 صفر الأحزان 1439
«ویژگی های بزرگ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام همان ویژگی پیامبران اولوالعزم است»
 
در روز پنج شنبه 28 محرم الحرام 1439ق (1396/7/27) جلسه بیست و پنجم از سلسله جلسات علمی ـ فکری حجت الاسلام والمسلمین سید حسین شیرازی با حضور علما، فضلا و اعضای دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی شیرازی دام ظله برگزار شد.
 
در این جلسه حجت الاسلام والمسلمین شیرازی به مباحثی در زمینه ی «ویژگی های بزرگ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام همان ویژگی پیامبران اولوالعزم است» پرداختند که به صورت چکیده به بخشی از بیانات ایشان اشاره می گردد.
 
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وعترته الطیبین الطاهرین ولعنة الله علی أعدائهم إلی یوم الدین
 
خدای متعال می فرماید: «فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ؛ پس همان گونه که پیامبرانِ نستوه صبر کردند صبر کن». (آخر سوره ی احقاف و مقدمه ای برای سوره حضرت محمد صلی الله علیه وآله).
 
امام حسین علیه السلام فرمودند: «هیهات منا الذلة، یأبی الله ذلک ورسوله والمؤمنون وحجورٌ طایت واُتوفٌ حمیّة ونفوسٌ أبیّة؛ ذلت [پذیری] از ما دور است و خدا و رسولش و مؤمنان و دامان های پاکیزه و جان های ذلت ناپذیر آن [ذلت] را [برای ما] نمی پذیرند».
 
امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه فرموده اند: « الشجاعة أحد الغرّین؛ شجاعت یکی از دو فریب و ابزار غرور [منفی] است».
 
نیز می فرمایند: « الشجاعة نصرة حاضرة وفضیلة ظاهرة؛ شجاعت پیروزی آماده و فضیلتی آشکار است».
 
و فرموده اند: «شجاعة الرجل علی قدر أنفته؛ شجاعت هرکس به اندازه ی بلند همتی (عزتمندی) اوست».
 
و می فرمایند: «الشجاعة صبر ساعة؛ شجاعت، ارمغان شکیبایی زمانی اندک است».
 
و هم از ایشان است که فرموده اند: «الصبر شجاعة؛ شکیبایی شجاعت است».
 
نیز می فرمایند: «السخاء والشجاعة غرائز شریفة یضعها الله سبحانه فیمن أحبه وأمتحنه؛ سخاوت و شجاعت خوی والایی است که خدای متعال هرکس را دوست بدارد و بیازماید در وجود او قرار می دهد».
 
امام حسین علیه السلام به حضرت اباالفضل علیه السلام فرمودند: «جانم به فدایت، تو نماد سپاه من و علامت جمعیت افراد من هستی که اگر بروی جمعیت ما به پریشانی و آبادانی ما به ویرانی می انجامد».
 
ـ در زیارت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می خوانیم: ««أشهد لک بالتسلیم والتصدیق والوفاء والنصیحة؛ گواهی می دهم که تو تسلیم و تصدیق کننده وفادار و خیرخواه بودی».
 
ـ حضرت امام صادق علیه السلام فرموده اند: «کان عمّنا العباس نافذ البصیرة، صلب الایمان، جاهد مع أبی عبدالله الحسین علیه السلام وأبلی بلاء حسناً ومضی شهیداً؛ عموی ما عباس بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت و در کنار ابی عبدالله الحسین علیه السلام جهاد کرد و به نیکی از بوته ی آزمون برآمد و شهید از دنیا رفت».
 
ـ هم امام صادق علیه السلام فرموده اند: «من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لأمر مولاه فللعوام ان یقلدوه؛ هرکس از فقیهان که نفس خود را صیانت کند، دین خود را حفاظت نماید، با هوای [نفس] خویش مخالفت ورزد، و فرمانبردار مولای (پروردگار) خود باشد باید عامه ی مردم از او تقلید (پیروی) کنند».
 
مرحوم سید جعفر حلی اشعاری درباره ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام سروده که در آن آمده است:
 
عبست وجوه القوم خوف الموت *** والعباس فیهم ضاحک متبسم
 
بطلٌ تورث من أبیه شجاعة *** فیها أنوف بنی الضلالة ترغم
 
لو سدُّ ذوالقرنین دون وروده *** نسفته همته بما هو أعظم
 
قسماً بصارمه الصّقیل واننی *** بغیر صاعقة السماء لا اُقسم
 
لولا القضاء لمحی الوجود بسیفه *** والله یقضی ما یشاء ویحکم
 
«[آن] قوم از ترس مرگ چهره درهم کشیدند و عباس در آن میانه خندان و متبسم بود.
 
پهلوانی که شجاعت را از پدر خود به ارث برد؛ و بینیِ گروه گمراهان را به خاک مالید.
 
اگر سدّ ذوالقرنین در برابر او می ایستاد؛ او با همت [و قدرتی] بزرگ تر آن را از بین می برد.
 
سوگند به شمشیر صیقلی او که من جز به صاعقه ی آسمان سوگند یاد نمی کنم.
 
اگر قضای الهی نبود قطعاً هستی را از میان بر می داشت؛ و خدا است که هرچه اراده کند و فرمان راند، آن می کند».
 
ابن ابی الحدید در جلد سوم صفحه 263 شرح خود بر نهج البلاغه آورده است: به یکی از لشکریان عمر بن سعد گفته شد: وای بر تو، شما ذریه ی رسول خدا صلی الله علیه وآله را کشتید؟!
 
پاسخ داد: ای مادر مرده، سنگ (خاک) بر دهانت باد، اگر آن جا بودی و هر آنچه ما دیدیم می دیدی خود نیز همین کار را می کردی. گروهی چون شیر شرزه، قبضه های شمشیر در دست بر ما یورش بردند و چابک سواران را از چپ و راست درهم می کوبیدند و چیزی آنان را از مرگ [آفرینی] باز نمی داشت. اگر اندکی به آنان مهلت می دادیم همه ی سپاهیان را از میان بر می داشتند. با این حال ما باید چه می کردیم؟».
 
ـ من بر این اعتقادم که اگر چهار عنوان در انسان جمع شود، وجود عنوان پنجم برای او نهایت ضرورت را دارد، چراکه چهار عنوان اولی او را به قدرت و توانی بی حدّ و مرز بدل می کند، چندان که برای از بین بردن همه چیز او را آماده می سازد که این نیز دستاوردی نامحدود است.
 
چهار عنوانِ مورد نظر به ترتیب عبارت است از:
 
1. نیروی بدنی و عضله و زور بازو؛
 
2. شجاعت، دلاوری، صلابت و مردانگی؛
 
3. غیرت، تعصب، غرور [مثبت] و بلند نظری روحی؛
 
4. روحیه ی پیشگام شدن و اقدام و داشتن انگیزه.
 
به بیان دیگر هر نیرویی که بزرگ، خروشنده، قدرتمند و بی مهار باشد مانند آتشفشانِ فعال حتماً ابزاری برای عملی ساختن هر امر محالی خواهد بود.
 
عنوان پنجم: [کسی که چهار عنوان پیشین را داشته باشد] باید شدیداً و کاملاً حساب شده و دقیق خود را کنترل کند، درست مانند بمب اتمی از آن جهت که چهار عنوان فوق را در خود دارد باید کاملاً زیر نظر و کنترل باشد مبادا که مهارش از کف برود. جان سخن این است که روح عنوان پنجم این است که باید بمب هسته ای را غیر فعال نگاه داشت، چراکه این جنگ افزار برای استفاده و به کار بستن نیست.
 
حضرت امام حسین علیه السلام این عنوان و ویژگی را درباره ی حضرت ابوالفضل علیه السلام لحاظ داشتند و اجازه ندادند که ایشان با تمام توان و قدرت وارد میدان جنگ و مبارزه شوند و در واقع تمام توان و سلحشوری حضرت را در روز عاشورا مهار کردند. خدای سبحان با پیامبران خود این گونه عمل کرد، بدین معنا که بالاترین قدرت ها، یعنی ولایت تکوینی را به آنان عطا فرمود، اما اجازه نداد برای دفاع از جان خود از ولایت تکوینی استفاده کنند. از این رو پیامبران الهی سر بریده می شدند، با ارّه دو نیم و قطعه قطعه می شدند و در فاصله ی شامگاه تا بامداد ده ها تن از ایشان کشته می شدند، ولی از قدرت مطلق خود استفاده نمی کردند، زیرا پروردگار جهانیان اجازه نمی داد که آنها از قدرتِ در اختیار خود برای دفاع از خود و جان خود بهره جویند.
 
ـ اوج عظمت و شکوهِ این ویژگی و عنوان پنجمِ بحث، در امتثال بی چون و چرا، تسلیم محض و همه جانبه ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نسبت به امام حسین علیه السلام تبلور و تجلی یافته بود. از این رو در توصیف کرامات و والایی های آن حضرت در آغاز زیارتش می خوانیم: «أشهد لک بالتسلیم؛ به تسلیم بودنت گواهی می دهم».
 
قاعده: هدف معلق، افاده ی عموم می کند.
 
ـ تسلیم در سه عرصه ظهور می کند و از سه مرتبه برخوردار است و از اطاعت و امتثال امر برتر و از صبوری و تحمل بالاتر و والاتر است، چراکه اطاعت و امتثال و صبوری و تحمل صرفاً مفاهیم رفتاری هستند، بلکه از مفهوم رضامندی برتر بوده و از مفهوم رفتاری به ارزش قلبی می رسند.
 
ـ عرصه های تسلیم:
 
1. اندیشه و ادراک؛
 
2. قلب و رضامندی؛
 
3. رفتار و انقیاد.
 
خدای متعال می فرماید: «فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا؛ ولی چیزی نیست، به پروردگارت قسم که ایمان نمی آورند، مگر آن که تو را در مورد آنچه میان آنان مایه ی اختلاف است داور گرداند، سپس از حکمی که کرده ای در دل هایشان احساس ناراحتی [و تردید] نکنند و کاملاً سر تسلیم فرود آورند»(النساء/65).
 
ـ مراتب تسلیم:
 
1. پس از تندخویی، رفت و آمد، کشمکش، منازعه و ستیز می باشد که در آیه ی پیش گفته آمده است؛
 
2. بر پرسش و استفهام و نظرخواهی استوار است؛
 
3. هیچ سؤال و استفهام نظرخواهی در پی ندارد.
 
ـ تمام فضائل، مناقب و محاسن در گرو برخی مکمل ها و متمم هاست و بدون این متمم ها، فقط رذائل و بدکاری ها و زشت رفتاری ها در پی دارد و در کنار هر فضیلتی نقیض و ضدی و ملازمتی میان آن دو وجود دارد.
 
ـ شجاعت با تمام اصول ارزش هایی، چون: سخاوت، گذشت، چشم پوشی، تواضع و... همراه و قرین است، بلکه شجاعت اساس و بن پایه ی همه ی فضیلت هاست و تمام فضیلت ها بر آن استوار و برترین و بزرگ ترین نیروی انسان است.
 
ـ شجاعت، انرژی و نیروی «توفنده، توانمند، سرشار و فراوان» است. که به مهار شدن سخت نیازمند است، لذا سخن گفتن از شجاعت سه جنبه را می طلبد:
 
1. جنبه ی درخشان 2. جنبه ی تیره و تار 3. مهار شدن.
 
ـ جنبه ی نخست که جنبه ی درخشانِ شجاعت می باشد مستلزم سه تأمل است:
 
1. شجاعت صفت اثرگذار است و هنگامی که پهلوانان موقعیت درخشانی می آفرینند، این امر بر دیگران اثر گذاشته و به آنها الهام می بخشد.
 
2. طوفان و تندباد ترس هایی است که چونان سدی بزرگ زندگی را با مانع روبرو کرده و فرصت ها و امکانات را بر باد می دهد و راهِ چاره ی کار چیره شدن با ابزار شجاعت بر این موانع است.
 
3. با رؤیاپردازی و آرزوپروری نمی توان دنیا را به دست آورد، بلکه رسیدن به هدف با چیرگی و شجاعت ممکن است.
 
4. شجاعت، ریسک کردن و به خطر انداختن مصالح و منافع شخصی به نفع مصالح و منافع دیگران است.
 
ـ جنبه ی دوم: جنبه و چهره ی زشت شجاعت است، بدین معنا که شجاعت با کودنی همراه است. از این رو هر شخص شجاعی که یافت شود، کودنی آشکارا در او موج می زند. پس شجاعت و حکمت و فرزانگی با یکدیگر تقابل و تضاد دارند و هرگاه در فردی شجاعت پیدا شود حکمت از وجود او رخت می بندد. با این توضیح، حکمت در هرکس جای می گیرد، شجاعت به آن خیانت می کند و عکس آن صادق است.
 
اما اگر شجاعت از سوی پروردگار جهانیان باشد این گونه نخواهد بود، چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند: «اُعطینا العلم والحلم والسماحة والفصاحة والشجاعة والمحبة؛ دانش و بردباری، گذشت و زبان آوری و شجاعت و محبت [از خدای خدا] به ما [خاندان] داده شده است».
 
جنبه ی سوم مهار است که باید شجاعت را با ابزار رعایت و لحاظ داشتن حکمت در تصمیم گیری و تصمیم سازی و پرهیز فوق العاده داشتن از هیجان و رفتار انفعالی و اثرپذیری از عوامل پیرامونی در بند کشید و مهار کرد و نیز باید توجه داشت که در این میانه چیزی مهم تر وجود دارد و آن «خویشتن داری» است.
 
ـ در جلد پنجم صفحه ی 33 کتاب شریف کافی از ابو حمزه ی ثمالی نقل شده است که گفت: «به امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام گفتم: علی علیه السلام با مردم اهل قبله (مسلمانان) رفتاری مخالف رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله با مشرکان داشتند.
 
امام علیه السلام خشمگین شده و نشستند و فرمودند: به خدا سوگند همان سیره ی رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز فتح مکه را در پیش گرفت. امام علی علیه السلام به مالک اشتر که در مقدمه ی لشکر امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ بصره بود نامه نوشتند و در آن تأکید کرده و فرمودند: بر کسی که به سمت شما حمله نکند ضربه وارد نکنید، فراری را نکشید و بر زخمی ها یورش نبرید.
 
آن گاه او نامه ی امام علیه السلام را گرفت و پیش از آن که نامه را بخواند دستور کشتن جنگ آفرینان را داد تا این که وارد بصره شدند، سپس نامه ی امام علیه السلام را باز کرد و خواند، آن گاه به منادی دستور داد نامه ی امام علیه السلام را برای همگان بخواند».
 
از مجموعه ی جنگ جمل بر می آید که سپاه عایشه لعنت الله علیها تحریکاتِ فراوانی کردند که کشتن نماینده ی امیرمؤمنان علیه السلام و خطیب آن حضرت از آن جمله بود.
 
آن حضرت در نامه ی خود خطاب به کارگزار خود جناب کمیل بر او خرده گرفتند و فرمودند: «اما بعد، إن تضییع المرء ما وُلیّ وتکلّفه ما کفی لعجزٌ حاضر ورأیٌ متبّر وان تعاطیک الغارة علی أهل قرقیسیا وتعطیلک مسالحک التی ولّیناک لرأیٌ شعاع، فقد صرت جسراً لمن اراد الغارة من اعدائک علی اولیائک غیر شدید المنکب ولا مهیب الجانب ولا سادٍ ثغره ولا کاسر شوکة ولا مُغنٍ عن أهل مصره ولا مُجز عن أمیرة، والسلام؛ اما بعد، اگر کسی کاری را بر عهده اش گذاشته اند تباه سازد، و به کاری که انجام دادنش بر عهده ی دیگران است بپردازد، [این رفتار] ناتوانی آشکار، و اندیشه ی ناقص است.
 
تاخت و تاز بر اهل قرقیسیا، و رها کردن اموری که تو را به حفظ آن ها فرمان دادیم، به گونه ای که کسی آن ها را پاس ندارد و لشکر دشمن را از آن منع نکند، نشان نارسایی اندیشه ی توست. تو به مثابه پلی شده ای که هر کس از دشمنانت بخواهد بر دوستانت بتازد از آن پل می گذرد، چگونه است که تو را توان هیچ کاری نیست و کسی را از مهابت تو بیمی نیست، نه مرزی را توانی بست و نه شوکت دشمن را شکست، نه نیاز مردم شهر را بر من آوری و نه فرمانده خود را خشونت توانی ساخت، والسلام».
 
ـ گاهی نیرو و انرژی بسیار و بزرگ است، اما غیر قابل کنترل نیست و شتابان رها و آزاد نمی شود، بلکه آزاد کردن آن مستلزم تلاش فراوان است. خدای متعال در این باره می فرماید: «وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ؛ و آهن را که برای مردم خطری است سخت و سودهایی است پدید آوردیم»(حدید/25).
 
توجه داشته باشیم که مسلمانان از جنگ نا خرسند بودند و آن را سخت و سنگین می شمردند، لذا خدای متعال در آیات فراوانی آنان را به جنگ ترغیب و تشویق نموده، از جمله فرمود: «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ؛ اگر به شما آسیبی رسیده آن قوم را نیز آسیبی نظیر آن رسیده است»(آل عمران/140).
 
نیز می فرماید: «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ؛ اگر شما درد می کشید آنان [نیز] همان گونه که شما درد می کشید درد می کشند، و حال آن که شما چیزهایی را از خدا امید دارید که آن ها امید ندارند»(نساء/104).
 

  • نظری برای این خبر درج نشده است.
-->