LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"تعظیم اربعین و تبیین سیره نبوی در گستره جهانی"
مشروح بیانات ارزشمند مرجع عالیقدر آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی دام ظله بمناسبت شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله (۲۸ صفر الأحزان ۱۴۴۵)
کد 40271
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 06 مهر 1402 - 12 ربيع الأول 1445

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

فرارسیدن ایام شهادت اشرف اولین و آخرین و اشرف انبیاء و مرسلین، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله و بنابر قولی ایام شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام (هرچند که در مناسبتی در گذشته بیان شد که قول اصح در شهادت آن حضرت روز هفتم صفر است) و همینطور شهادت امام هشتم، امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام که در روز پایانی این ماه ذکر شده است، را در ابتدا به محضر مقام رفیع و عظیم امامت کبری و ولایت عظمی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و سپس به همه زنان و مردان مؤمن در هرجای از این عالم که به سر می برند، مخصوصاً به مظلومانی که چشم به انتظار ظهور آن حضرت دارند تا از این طریق ظلم زمانه از آنان مرتفع شود، تعزیت عرض می کنم. امید آن دارم و از خدای عزوجل مسألت می کنم که هرچه زودتر در فرج آن حضرت تعجیل بفرماید.

اربعین

در ابتدای سخنانم از تمام کسانی که به هرنحوی، از دور یا نزدیک و یا کم یا زیاد در سال جاری در بهتر برگزار شدن شعیره مقدس اربعین حسینی نسبت به سال گذشته، نقشی ایفا کردند، تشکر و قدردانی می کنم. در این میان از شیعیان کشور عراق که برخی از آنان تمام هست و دارایی خود را در راه حضرت امام حسین علیه السلام نثار کردند، تشکر و قدردانی ویژه می کنم. در این بین شیعیان ساکن در سایر بلاد نیز نقش هایی داشته اند، اما شیعیان کشور عراق سهم بسزا و اساسی در این مسیر به خود اختصاص دادند. بنده مکرراً چه در سال جاری و چه در سال های گذشته از طریق برخی از دوستان مطلع شدم که مردم عراق هرآنچه در بساط داشتند، در راه برگزاری مراسم اربعین حضرت امام حسین علیه السلام و این زیارت و شعیره مقدس در طبق اخلاص نهادند. فراتر از این، برخی از شیعیان در عراق و خارج از عراق برای این منظور دست به قرض گرفتن از دیگران زدند و اینگونه در راه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام قبول زحمت کردند.

در این مسیر مؤمنان خارج از کشور عراق نیز نقش آفرین بوده اند، اما مردم این کشور، مخصوصاً در سه دهه گذشته هزاران کشته و زندانی و مجروح به پیشگاه حضرت امام حسین علیه السلام تقدیم نموده اند.

چه آن کسانی که در راه حضرت امام حسین علیه السلام از جان خود گذشتند و از این دنیا رفتند، و چه آنانی که جان آن ها را گرفتند، هم آنانی که در راه امام حسین علیه السلام شکنجه شدند و آنانی که شکنجه کردند، رفتند و هم گروهی که در راه آن حضرت زندان را به جان خریدند، از این دنیا گذر کردند و هم آنانی که عاشقان آن حضرت را به زندان انداختند، از دنیا رفتند. قرآن کریم چه زیبا و شایسته این گروه ها را توصیف می کند آنجا که می فرماید: «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»[1]. دسته ای در بهشت برزخ و سپس در بهشت قیامت، متنعم هستند و دسته ای در جهنم برزخ و سپس در جهنم قیامت، گرفتار آتش.

دوزخیان

در برخی مناسبت های پیش از این متذکر روایتی شدم که به شرح و وصف مکانی به نام «مقلات» می پردازد که در جهنم قرار دارد. «مقلات» به معنای تابه ای است که مواد خوراکی مختلف را در آن سرخ می کنند. این مکان با آتش هولناک جهنم که در وصف آن روایات بیان کرده اند، رنگش سیاه و برای ما غیرقابل تصور است، به اوج حرارت می رسد. از وسعت این مکان چیزی نمی دانیم که آیا از دنیا بزرگ تر است یا کوچک تر. علی کل حال، ازجمله کسانی که در مقلات معذب می شوند، دشمنان و کارشکنان در دستگاه حضرت سید الشهدا علیه السلام و کسانی هستند که در مقابل دستگاه آن حضرت سر ستیز فراز کرده و می کنند. تمام کسانی که در این دستگاه نقشی منفی بازی کرده اند، اعم از کسانی که با شعائر مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام برخورد منفی داشته اند، یا کسانی که با زائر آن حضرت برخورد ناشایست داشته اند، یا آنانی که اقامه کنندگان شعائر مقدس آن حضرت را به زندان افکنده اند، یا مالی از او مصادره نموده اند، یا به او آزار رسانده، شکنجه اش کرده اند و قس علی هذا، در مقلات معذب خواهند شد. طبق تعبیر روایت، این دشمنان خدا زمانی که در داخل مقلات قرار می گیرند، همانند گوشت یا بادنجان که در روغنِ گداخته به تکاپو می افتد، در این مکان عذاب می شوند. خوب است تعبیر این روایت را با توصیف قرآن از جهنم در کنار هم قرار دهیم تا کُنه مطلب و شدت عذاب برایمان ملموس شود.

خدای متعال در قرآن کریم در رابطه با احوال جهنم می فرماید: «وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَما هُوَ بِمَيِّتٍ؛[2] و از هر جانب مرگ به وی روی آور شود ولی نمیرد». پناه می بریم به خدا از چنین توصیفی. طبق این فرمایش، کسانی که در جهنم و مخصوصاً در مقلات گرفتار عذاب الهی می شوند، اگر در دنیا به چنین عذابی دچار می شدند، می مردند. اما نه؛ در جهنم خبری از مردن نیست و این افراد در عذاب خود باقی می مانند: «وَما هُوَ بِمَيِّتٍ».

بهشتیان نیز این گونه اند و آنانی که در راه حضرت امام حسین علیه السلام در دنیا متحمل زحمت و مشکل یا هر کم و زیادی شده اند، در این دسته قرار دارند. به آنان نیز گفته خواهد شد نعمت هایی که ازسوی خدا به آنان اعطا شده، پایان و انتهایی ندارد، حتی اگر صد یا دویست و یا هزار سال از این نعمت ها استفاده کنند. آنان نیز چنان شادان و سراسر شعف می شوند که اگر در دنیا چنین حسی به آنان دست می داد، قالب تهی می کردند.

علی کل حال، بنده از تمام افرادی که در مسیر برگزاری باشکوه زیارت مقدس اربعین حسینی گامی کوچک یا بزرگ برداشته، خدمتی در این راه عرضه داشته اند، تشکر می کنم.

همینطور قدردان آن عزیزانی هستم که در شهرها و کشورهای دیگر، چه اسلامی و چه غیراسلامی، به مناسبت روز بزرگ اربعین حسینی و این شعیره مقدس، مراسم های پیاده روی به راه انداختند، یا به این مناسبت غذایی توزیع کردند و یا به هرنوعی زحمتی درجهت بزرگداشت این مناسبت برداشتند. بنده بارها عرض کرده ام و جا دارد هزاران بار دیگر بیان شود که این شکوه و عظمت، که بحمد الله روز به روز به آن افزوده می شود، به سبب دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که فرمودند: «وَلیجتهدنّ أئمّة الکفر وأشیاع الضّلالة في طمسه فلا یزداد إلاّ علوّاً؛[3] هرقدر جباران و پيروان ضلالت برای نابودی آن كوشش كنند، بر عظمت و شوكت آن افزوده خواهد شد و خدای تبارک و تعالی بر مقام آن بيفزايد».

آنچه کردیم کم است

با تمام تفاصیلی که گذشت، اما به دو سبب این فعالیت ها و ابراز ارادت ها در قبال حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ناچیز است. ابتدا از این روی که آن حضرت در آسمان ها مقام و عظمتی بسیار فراتر از آنچه زمینیان برای ایشان قائل هستند، داراست، چراکه رسول خدا صلی الله علیه وآله در این رابطه فرمودند: «إنّ الحُسينَ بنَ عليٍّ في السَّماءِ أكبَرُ مِنهُ في الأرضِ؛[4] حسين بن على در آسمان بزرگ تر و باعظمت تر از زمين است». دومین جهت این است که آن امام والامقام به اندازه جایگاه دنیوی و مقام و منزلت دنیایی خود نیز تکریم و تجلیل نشده است، زیراکه آن حضرت علاوه بر شیعیان، در نزد پیروان سایر مذاهب اسلامی و حتی غیراسلامی و حتی در میان کفار نیز جایگاه رفیع و مقدسی دارند و اینان نیز در اقامه شعائر مقدس آن حضرت شرکت می کنند. بحمد الله بستر اطلاع رسانی کنونی جهان، شامل فضای مجازی و شبکه های ماهواره ای، این عرض ارادت ها را کم و بیش به تصویر کشیده است و ما حضور ارادتمندان به امام حسین علیه السلام در اقامه شعائر حسینی را از این طریق شاهد بوده ایم که در جای جای ممالک روی زمین، هزاران و هزاران تن از پیروان سایر ادیان و مذاهب در شعائر مقدس حسینی حضور یافته اند. از این رو تلاش هایی که در این جهت شده است، متناسب با شأن و منزلت حضرت سیدالشهدا علیه السلام در دنیا نیست، هرچند که قابل ستایش است. امیدوارم خدای متعال آنانی که تاکنون توفیق یافته اند تا به دستگاه حضرت امام حسین علیه السلام خدمتی کنند را بیش از پیش از این موهبت برخوردار کند و به آنانی که از چنین توفیقی محروم بوده اند نیز عنایتی کند تا از این فیض الهی محروم نمانند.

عبرت ها چه بسیارند

باتوجه به مطالب بیان شده، داستانی را نقل می کنم که در زمان مرحوم سید بحرالعلوم رضوان الله علیه و نزدیک به دویست سال قبل رخ داده است. این داستان در کتاب های مختلفی نقل شده است که بنده آن را از جلد دوم کتاب مآثر الکبری نقل می کنم. اهل تحقیق می توانند با مراجعه به این کتاب از طول و تفصیل آن مطلع شوند.

در آن سال ها که کشور عراق تحت سیطره حکومت عثمانی اداره می شد، آنان برای زیارت حرم مطهر حضرت امام حسین علیه السلام قوانین سخت گیرانه ای وضع کرده بودند تا زیارت آن حضرت برای مؤمنان با سختی و دشواری همراه و در نتیجه کم رنگ شود. در بُرهه ای از زمان، عثمانی ها قانونی برای زیارت حرم مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام وضع کرده بودند که طبق آن هر زائر باید مبلغ یک درهم به حکومت پرداخت می کرد. این مبلغ معادل بود با یک دهم قیمت یک گوسفند. برای دریافت این مبلغ نیز جوانی را به عنوان نگهبان در مقابل ورودی حرم مطهر گماشته بودند، تا از هر زائر مبلغ معین شده را دریافت نماید و سپس با مُهر مخصوص، ساق پای او را علامت گذاری کند و بعد از آن زائر اجازه ورود پیدا می کرد. به این ترتیب هر زائری باید مبلغ یک درهم به حکومت پرداخت می کرد و اگر مثلاً زائران در گروه های دو یا سه و یا چهار نفره نیز به زیارت مشرف می شدند، باید هرکدام این مبلغ را می پرداختند.

در روزی از روزها مردی همراه با همسرش قصد تشرف به حرم مطهر را داشتند که نگهبان از آنان مبلغ دو درهم مطالبه می کند. آن مرد نیز مبلغ را می پردازد و نگهبان به ساق پای او اجازه ورود به حرم را مُهر می کند و زمانی که می خواهد پای همسر او را نیز مُهر کند، با ممانعت مرد رو به رو می شود. همسر آن زن به نگهبان می گوید هر مبلغی بخواهی به تو میدهم اما اجازه نمی دهم به ساق پای همسرم مُهر بزنی. نگهبان نیز که از این ممانعت خشمگین شده بود، با چوب دستی خود به پای آن زن ضربه ای وارد کرد که در نتیجه زن نقش بر زمین شد. آن زن و همسرش که با این صحنه مواجه شده بودند، بدون تشرف به حرم آن جا را ترک کردند.

زمان زیادی نمی گذرد که این نگهبان حکومت عثمانی درد شدیدی در بدن خود احساس و شروع به فریاد زدن می کند و پس از چند ساعت به درک واصل می شود. این داستان با شرح و بسط مفصل تری در کتاب مآثر الکبری نقل شده است که می توانید به آن مراجعه کنید و بنده تصمیم ندارم اکنون به بیان آن بپردازم. علی کل حال این داستان به طور مفصل در جلد دوم این کتاب ذکر شده و شرح بلاهایی که پس از جسارت این سرباز به او وارد شد و تقلای خواهر و مادر او برای راضی کردن آن مرد و همسرش، در این کتاب بیان شده است. طبق آنچه در این کتاب وارد شده، حتی جنازه آن سرباز مورد عذاب قرار گرفت و هیچ گاه پیدا نشد.

آنچه مهم است اینکه بدانیم خدای متعال به منظور در بوته آزمون قرار دادن بشر اجازه داد تا حضرت امام حسین علیه السلام با لب تشنه به شهادت برسند، اما اجازه نداد تا یک قطره از آبی که به کربلای معلی بستند، به قبر آن حضرت وارد شود و اتباع گمراهی و دشمنان از این طریق به بدن مطهر آن حضرت جسارت کنند. مطلبی که مشهود و عیان است اینکه خدای عزوجل از حق خداوندی خود با رحمانیت و عطوفت به راحتی گذشت می کند، اما اجازه نمی دهد به مثقال ذره ای از حق حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام تضییع شود. در این باب ماجراها فراوان و فراتر از صدها و هزارها است و شایسته است جوانانی که صدای من به آنان می رسد، این روایت ها و قصه ها را گردآوری کنند، چراکه: «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ؛[5] همانا در حکایت آنان برای صاحبان عقل عبرت کامل خواهد بود».

تمام این وقایع عبرت ها و گواه های روشنی برای همگان است، مخصوصاً آنچه در زیارت مقدس اربعین حسینی به چشم می خورد. بجا و پسندیده است کسانی که، چه پیاده و چه از هر طریق دیگری، به این زیارت مقدس نائل آمده اند، خصوصاً جوانان دختر و پسر، رویدادهایی که خود شاهد آن بوده و هستند و یا آنچه از دیگران به آنان می رسد را در قالب اثری مکتوب به چاپ برسانند. چنین اثری هم نشانی ماندگار برای آنان است که در آینده تاریخ و چه بسا به مدت صدها سال از آنان به جای می ماند و هم اجر اخروی فراوان دارد.

به هر حال بنده بار دیگر از تمام کسانی که نقشی در برگزاری زیارت مقدس اربعین حسینی داشته اند، سپاسگزاری می کنم. این کار جزو اعمالی است که به آن مقید هستم و تاکنون به آن پایبند بوده ام، چراکه عمل معصوم علیه السلام به سان اسوه ای برای همگان است و همانطور که در گذشته بیان کرده ام، حضرت امام صادق علیه السلام در حالت سجده و با چشمانی اشکبار برای زائران حضرت امام حسین علیه السلام دعا کرده اند.

برگی از تاریخ درخشان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

اما در این قسمت از سخنانم به روایتی تاریخی در رابطه با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اشاره می کنم که در کتب شیعه و غیرشیعه، اعم از اهل تسنن در بعضی از صحاح سته، و کفار در کتب مربوط به تاریخ پیامبر صلی الله علیه وآله، به آن اشاره کرده اند. این روایت، ازجمله راویاتی است که سلسله سند آن موثقه کالصحیحة است، به این معنا که تمام راویان آن صحیح و موثق هستند و یکی از آن راویان از اصحاب اجماع و أبان بن عثمان است. این حدیث به صحیحه محمد بن مسلم نیز شهرت دارد که او از حضرت امام محمد باقر علیه السلام و سپس أبان بن عثمان از او إلی آخر نقل کرده اند. این روایت یکی از صدها و صدها و چه بسا هزاران نقطه درخشان تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است و شیخ صدوق رضوان الله علیه نیز در چند اثر خود این روایت را با همین سلسله سند نقل کرده است. همینطور این روایت در سایر کتب، ازجمله وسائل الشیعة و بحار الانوار نیز ذکر شده است. من به بیان بخشی از این روایت که شاهد سخنان بنده است، اشاره می کنم.

همان گونه که می دانیم و قرآن نیز متذکر شده است، اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله به دو دسته تقسیم می شدند و دسته ای از آنان منافق بودند که در ظاهر اظهار اسلام می کردند، اما در باطن و نهانِ دل، کافر بوده اند. خدای متعال نیز سوره ای در قرآن کریم با نام «المنافقون» به آنان اختصاص داده است و در جای جای قرآن کریم نیز مکرراً به منافقان اشاره رفته است. روزی یکی از این صحابه منافق به همراه عده ای از یارانش به یهودیان مسالم و در صلح که در اطراف مدینه زندگی می کردند، بی جهت یورش برد و تعدادی از آنان را کشت و اموال آنان را به تاراج برد. این خبر به گوش پیامبر صلی الله علیه وآله رسید. ایشان در ابتدا در حضور همگان از آن فرد تبری جستند و به درگاه خدای متعال عرضه داشتند که از آن فرد تبری می جویند و ایشان چنین دستور و اجازه ای به او نداده بودند. سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام را به حضور طلبیدند و صندوقی از طلا در اختیار آن حضرت گذاشتند و ایشان را مأمور ساختند تا کارهای ناشایستی که آن صحابی انجام داده بود را جبران کنند. این واکنش در حالی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقشی در آن جنایت نداشتند و فرمان و اجازه ای برای این کار ازسوی ایشان صادر نشده بود و عرفاً و شرعاً دِینی به گردن نداشتند. اما مطلبی که بنده درصدد بیان آن هستم این است که از آنجایی که در منطق شرع، عمل، قول و تقریر رسول خدا صلی الله علیه وآله در جایگاه قانون اسلام قرار دارد، آن حضرت با چنین اقدامی قانونی برای تمام حاکمان اسلامی وضع کردند. طبق این قانون اسلامی و نبوی، بر هرکس که بر منطقه و سرزمینی از ممالک اسلامی حکمرانی می کند و بر مسند حکومت تکیه زده است، واجب است تا در موارد مشابه چنین عمل کند. پس از بیان روایت به شرح و بسط این مطلب خواهم پرداخت.

امیرمؤمنان علیه السلام طبق دستور پیامبر صلی الله علیه وآله به سراغ بازماندگان آن رخداد رفتند و جنایتی که در حق آنان شده بود را جبران کردند. این کار از چند جهت بر همگان حجت است: اول آنکه امر رسول خدا صلی الله علیه وآله که معصوم بالعصمة الکبری هستند، بوده، دوم آنکه عمل امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام است که ایشان نیز معصوم بالعصمة الکبری هستند، و در آخر اینکه عمل امیرمؤمنان علیه السلام مورد تأیید رسول خدا صلی الله علیه وآله قرار گرفت و ایشان از امیرمؤمنان علیه السلام بابت کاری که انجام داده بودند، تشکر کردند.

 امیرمؤمنان علیه السلام شرح اقداماتی که انجام داده بودند را چنین به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله گزارش کردند: «يَا رَسُولَ اَللهِ عَمَدْتُ فَأَعْطَيْتُ لِكُلِّ دَمٍ دِيَةً وَلِكُلِّ جَنِينٍ غُرَّةً وَلِكُلِّ مَالٍ مَالاً وَفَضَلَتْ مَعِي فَضْلَةٌ، فَأَعْطَيْتُهُمْ لِمِيلَغَةِ كِلاَبِهِمْ وَحَبَلَةِ رُعَاتِهِمْ وَفَضَلَتْ مَعِي فَضْلَةٌ، فَأَعْطَيْتُهُمْ لِرَوْعَةِ نِسَائِهِمْ وَفَزَعِ صِبْيَانِهِمْ وَفَضَلَتْ مَعِي فَضْلَةٌ، فَأَعْطَيْتُهُمْ لِمَا يَعْلَمُونَ وَلِمَا لاَ يَعْلَمُونَ وَفَضَلَتْ مَعِي فَضْلَةٌ، فَأَعْطَيْتُهُمْ لِيَرْضَوْا عَنْكَ؛[6] يا رسول الله در مقابل هر خونى كه ريخته شده، ديه دادم و براى هر جنينى كه سقط‍‌ گرديده، بَرده و كنيز داده و به جهت هر مالى كه تلف شده، مالى پرداختم، و از اموالى كه با من بود مقدارى زائد آمد كه مبلغى از آن را در قبال ظروفى كه سگان ايشان در آن ولوغ مى‌كردند و ريسمان هاى چوپان هاى ايشان كه نابود شده بود اعطا نمودم و از مقدار زائد ديگر جزئى را بابت وحشت زنان و به فزع آمدن كودكان و بخشى را در ازای آنچه دانسته يا نمى دانستند كه چيست و تلف شده به آن ها دادم و بالاخره مقدار مالى كه زائد آمد را به ايشان دادم تا از شما راضى و خشنود گردند».

چند نکته

اول: «عَمَدْتُ فَأَعْطَيْتُ لِكُلِّ دَمٍ دِيَةً؛ در مقابل هر خونى كه ريخته شده، ديه دادم». همان گونه که اهل علم می دانند، مقدار دیه طبق دستور اسلام هزار دینار طلا برابر با هزار مثقال است. البته هر یک مثقال معادل با سه چهارم یک دینار است که در نتیجه و معادل شرعی آن برابر با هفتصد و پنجاه مثقال طلا می شود. امیرمؤمنان علیه السلام چنین مبلغی را به بازماندگان هر کشته ای پرداخت کردند.

دوم: «وَلِكُلِّ جَنِينٍ غُرَّةً؛ در مقابل هر جنینی كه سقط شده، ديه دادم». به جنینی گفته می شود که قبل از چهارماهگی است و هنوز روح در آن دمیده نشده است. اگر جنین چهارماهه و یا بیشتر باشد، از آنجایی که ذی روح است، حکم انسان کامل را دارد و شامل فقره قبلی کلام امیرمؤمنان علیه السلام می شود. اما اگر سن جنین کمتر از چهارماه باشد و روح نداشته باشد، دیه یک انسان کامل شامل او نمی شود. امیرمؤمنان علیه السلام در این اقدام خود حتی بابت جنینی که هنوز روح در آن دمیده نشده بود و براثر ترس از جنگ سقط شد نیز دیه پرداخت کردند. در رابطه با مقدار «غُرَّة» نیز گفته اند که معادل پنجاه مثقال طلا است که مجال پرداختن به مباحث لغوی در این رابطه فراهم نیست.

سوم: «وَلِكُلِّ مَالٍ مَالاً؛ در مقابل هر مالى كه تلف شده، مالى پرداختم». تمامی اموالی که توسط آن منافق و همدستانش از یهودیان در حین جنگ تلف شده بود و یا دزدیده شده بود، اعم از فرش و ظرف و اسب و قس علی هذا، برایشان جبران شد و معادل قیمت آن وسایل به صاحبانشان پرداخت شد.

چهارم و پنجم: «وَفَضَلَتْ مَعِي فَضْلَةٌ، فَأَعْطَيْتُهُمْ لِمِيلَغَةِ كِلاَبِهِمْ وَحَبَلَةِ رُعَاتِهِمْ؛ و از اموالى كه با من بود، مقدارى زائد آمد كه مبلغى از آن را در قبال ظروفى كه سگان ايشان در آن ولوغ مى كردند و ريسمان هاى چوپان هاى ايشان كه نابود شده بود اعطا نمودم». همانطور که می دانید، در آن روزگاران حیوانی مانند سگ بیش از زمان ما در میان مردم بود و از آنان برای نگهبانی از خانه یا باغ و یا گوسفندان و چهارپایانشان استفاده می بردند. با این توصیف سگان بیش از زمان فعلی در محل زندگی انسان ها به چشم می خورد. طبیعتاً غذای سگ را روی زمین و جلویش می گذاشتند اما آب را در ظروف بی ارزشی مانند کوزه شکسته های سفالی به او می دادند. در زبان عرب به این کوزه شکسته های بی ارزش «میلغة» گفته می شود. قانون اسلام به همین زیبایی است که توسط امیرمؤمنان علیه السلام به اجرا در آمد. ایشان حتی خسارت تلف شدن کوزه ‌شکسته ای که سگان در آن آب می خوردند را به صاحبانشان پرداخت کردند، هرچند که این ظرف ها ارزشی نداشتند و بی ارزش محسوب می شدند.

«حبلة» نیز به طنابی گفته می شد که چوپان حیوانات و یا صاحب آن ها، به وسیله آن پای حیوان خود را می بستند تا فرار نکند و یا به هرجهت دیگری تحت اختیار صاحبش باشد. مسلماً برای چنین کاری از طناب های قیمتی استفاده نمی شده و از طناب های پوسیده و یا طناب هایی که با گره زدن، سر هم شده بود، استفاده می شد. با این حال امیرمؤمنان علیه السلام مبلغی هم بابت این طناب ها به یهودیان پرداخت کردند.

ششم و هفتم: «وَفَضَلَتْ مَعِي فَضْلَةٌ، فَأَعْطَيْتُهُمْ ولِرَوْعَةِ نِسَائِهِمْ وَفَزَعِ صِبْيَانِهِمْ؛ و از مقدار زائد ديگر جزئى را بابت وحشت زنان و به فزع آمدن كودكان اعطا نمودم». ترس از جنگ در حین درگیری دوطرف، حداقل برای زنان و کودکان اجتناب ناپذیر است. از این رو امیرمؤمنان علیه السلام برای ترسیدن زنان نیز مقداری طلا پرداخت کردند تا آن حالت هولناک برای آنان جبران شود. همینطور ایشان در قبال ترسیدن کودکان نیز مقداری طلا پرداخت کردند.

«فزع» نیز به حالتی گفته می شود که کودک از شدت ترس به پدر یا مادر یا یک شخص بزرگ تر از خود که در کنار او احساس امنیت می کند، پناه می برد. طبیعی است که در هنگام جنگ، کودکان از شدت ترس و وحشت به بزرگ ترها پناه می برند و خود را در دامن آنان می اندازند. امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام حتی برای این اتفاق که چاره ای از آن در حالت جنگ نیست، به کودکان یهودی غرامت پرداخت کردند و مقداری سکه طلا به آن کودکان اختصاص دادند تا خانواده ها برای آن ها لباس یا طلا و... تهیه کنند تا ذهنشان از خاطره هولناک جنگ آسوده گردد و شادمان شوند. این سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله و سیره امیرمؤمنان علیه السلام است که قیام حضرت امام حسین علیه السلام برای احیای آن صورت گرفت و ایشان فرمودند: «اُرِيدُ أن أسِیرَ بِسیرَةِ جَدّي وَأبي عَليِّ بنِ أبي طالِب».

هشتم: «وَفَضَلَتْ مَعِي فَضْلَةٌ، فَأَعْطَيْتُهُمْ لِمَا يَعْلَمُونَ وَلِمَا لاَ يَعْلَمُونَ؛ و بخشى را در ازای آنچه دانسته يا نمى دانستند كه چيست و تلف شده به آن ها دادم». امیرمؤمنان علیه السلام پس از آنکه دیه کشته ها و حتی جنین ها را پرداخت کردند و غرامت اموالی که تلف شده بود، حتی ظروف آب خوری سگان و طناب های چوپانان را پرداخت کردند و فراتر از آن برای ترس زنان و کودکان نیز مقداری طلا به یهودیان دادند، مبلغی را برای آن دسته از خسارت هایی که به چشم نیامده بود و یهودیان از آن ها اطلاع نداشتند، اختصاص دادند تا مبادا خسارتی وارد آمده باشد و یهودیان از آن بی اطلاع باشند، به سان آنکه چیزی گم شده باشد یا مثلاً شخصی گوسفندان بسیاری داشته و پس از جنگ متوجه تلف یا گم شدن چند رأس از آنان نشده باشد.

نکته آخر: «وَفَضَلَتْ مَعِي فَضْلَةٌ، فَأَعْطَيْتُهُمْ لِيَرْضَوْا عَنْكَ؛ و بالاخره مقدار مالى كه زائد آمد را به ايشان دادم تا از شما راضى و خشنود گردند». طبق نص روایت امیرمؤمنان علیه السلام مقدار باقی مانده آن طلاها را به یهودیان بخشیدند تا آنان نسبت به رسول خدا صلی الله علیه وآله دل چرکین نباشند. آن حضرت برای قبیله یهودیِ خسارت دیده تبیین کردند که آن عمل قبیح مورد تأیید رسول خدا صلی الله علیه وآله و یا به دستور ایشان انجام نشده است، پس از این رو باقی مانده طلاها را به آن قبیله بخشیدند تا از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله راضی باشند. این اقدام امیرمؤمنان علیه السلام سبب شادمانی بیش از پیش رسول خدا صلی الله علیه وآله شد به طوری که آن حضرت از امیرمؤمنان علیه السلام سؤال کردند که آیا چنین کردی. هرچند این سؤال به اصطلاح سؤال العارف است، همانند سؤال خدای عزوجل از حضرت موسی علی نبینا وآله وعلیه السلام که از ایشان سؤال کرد: «وَما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى».

این اقدام امیرمؤمنان علیه السلام در حالی صورت گرفت، که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقشی در جنایت رخ داده نداشتند اما از آنجایی که یک فرد به ظاهر مسلمان و از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله چنین کرده بود، ایشان خود را مسئول جبران کردن آن دانستند.

این تنها یکی از صدها و صدها داستانی است که بیانگر سيره ناب محمدی است. بنده به چند مطلب حائز اهمیت که در این داستان وجود دارد توجه می دهم. اول آنکه طبق آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در جایگاه رهبر و امام مسلمانان انجام دادند، رهبر مسلمین در قبال عملکرد زیردستانش مسئول است، اگرچه در اتفاق روی داده نقشی نداشته باشد. پس همانگونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله جبران جنایت آن صحابی منافق خود که دلش خالی از ایمان و مملو از کفر بود را به عهده گرفتند، رهبر کشور اسلامی نیز باید در قبال عملکرد اشتباه زیردستانش، خود را مسئول بداند و درصدد جبران آن برآید، هرچند که آن کار با اجازه او و یا با تأیید او انجام نشده باشد. در نتیجه رهبر کشور اسلامی در قبال اینگونه وقایع مسئول است. کشور اسلامی یعنی کشوری که از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله تبعیت می کند و تابع تفکر و اندیشه کفرآلود نیست.

قاعده تأسّی

این بخش از سخنانم متوجه اهل علم است. وجوب مطلب فوق مؤیدی علمی دارد به نام «قاعده تأسّی». در مباحث فقهی اسلام به طور مفصل به این قاعده پرداخته شده است. طبق این قاعده، قول، فعل و تقریر معصوم حجت است و واجب است از آن تبعیت شود، مگر اینکه قرینه ای بر عدم وجوب فعل وجود داشته باشد. بنده در مباحث علمی مکرراً به این مبحث و شاخ و برگ آن پرداخته ام. همانطور که بیان شد روایت ذکرشده ازجمله روایات معتبر و صحیح السند است و شخصیت های علمی متعددی آن را نقل کرده اند. و همینطور در صحاح ستّه اهل خلاف نیز این روایت با سند صحیح ذکر شده است. پس هیچ شک و شبهه، و اما و اگری در آن وجود ندارد. عمل امیرمؤمنان علیه السلام در این ماجرا جدای از اینکه عمل معصوم و حجت است، بند بند آن ازسوی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز مورد تأیید قرار گرفت و تقریر ایشان را کسب کرد. با این حساب طبق قاعده تأسّی، تبعیت از آن واجب است.

البته برخی از علما اصل بودن وجوب در تأسّی را قبول ندارند و آن را ظاهر در استحباب می دانند. از جمله این افراد مرحوم میرزای قمی رضوان الله علیه است که در کتاب قوانین خود اظهار می دارد اصل در تأسّی استحباب است. اما با مطالعه کتب فقهی ایشان می بینیم که آن عالم جلیل القدر مکرراً و نه در یک یا دو و یا سه مورد، به وجوب تأسّی استدلال می کنند.

علی أیِّ حال، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با انجام جنایتی ازسوی یکی از اصحاب منافق خود مواجه شدند، و او بدون کسب اجازه از رسول خدا صلی الله علیه وآله دست به قتل، مصادره و اتلاف اموال مردم زد، خود را مسئول دانستند. پس رهبران مسلمانان، در هر کشوری در قبال اعمال ناشایست زیردستانشان، ولو اینکه نقشی در آن نداشته باشند، مسئول هستند و بر آنان واجب است آن عمل اشتباه را جبران و تدارک کنند؛ این کار واجب هم نباشد، مستحب است. در دنیای فعلی این قاعده اسلام در کدام کشور اسلامی تبعیت و رعایت می شود؟! وضعیت فعلی این کشورها جای تأسف فراوان دارد.

مطلب مهم تر اینکه بر همگان واجب کفایی است که این مطالب را به جهانیان برسانند تا حکومت ها و کشورهای غیراسلامی نیز هرچند که به اسلام ایمان ندارند، اما به عنوان یک عمل زیبا و پسندیده از آن بهره ببرند. ما باید جهان را با حقیقت اسلام آشنا کنیم و آنان را به الگوپذیری از اسلام راستین و سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله فرا بخوانیم.

نوآوری اسلام در هزار و چهارصد سال قبل

چندسالی است که قانونی در برخی از کشورهای غیراسلامی به تصویب و اجرا رسیده است و به آن می بالند. طبق این قانون هر فردی در قبال ترسی که به او از جانب فرد دیگری وارد شود، می تواند غرامت دریافت کند. به عنوان مثال اگر یک ماشین سنگین، مانند تریلی از کنار ماشینی سواری عبور کند و برخورد ناچیزی با آن ماشین داشته باشد، به صورتی که حتی رنگ ماشین آسیب نبیند، سرنشینان وسیله نقلیه سواری می توانند بابت ترس و وحشتی که به آنان وارد شده، به دادگاه شکایت کنند و از راننده ماشین سنگین غرامت دریافت نمایند. طُرفه آنکه سنگ بنای چنین اقدامی را رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام هزار و چهارصد سال قبل در جریانی که نقل کردم بنا نهادند و به زنان و کودکان یهودی که به دلیل هجوم آن فرد منافق و دار و دسته اش ترسیده بودند، غرامت پرداخت کردند. اسلام حقیقی و راستین اینگونه است، نه آن طور که در کشورهای اسلامی فعلی شاهد آن هستیم. دنیای امروز چنین مطالبی را درک می کند. آیا واجب کفایی نیست که این معارف به آنان برسد؟ تبلیغ این معارف در زمان فعلی به مقدار من فیه الکفایة نرسیده است، پس پرداختن به آن واجب کفایی است.

رسالت رسانه

بنده در مناسبت گذشته در رابطه با ماجرای برخورد حضرت امام حسین علیه السلام با حر و سپاهیانش عرض کردم که شایسته است این مورد و موارد مشابه در قالب فیلم به مردم جهان عرضه شود. بار دیگر به اهمیت این موضوع تذکر می دهم و به همگان، مخصوصاً جوانان غیرتمند در کشورهای اسلامی و غیراسلامی، توصیه می کنم این رویداد را نیز در این قالب به جهان عرضه کنند تا مردم دنیا بنگرند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در قبال رفتار غلط و خودسرانه یکی از اصحاب منافق خود، چگونه بار مسئولیت به دوش کشیدند و آن جنایت را جبران کردند.

محسنیه از شعائر الله است

اکنون در روزهای پایانی ماه صفر الاحزان قرار داریم و پس از آن ایام محسنیه در پیش روست. ایام محسنیه نیز از شعائر مقدس و از شعائر الله است. به عبارتی هرچیزی که ارتباطی با اهل بیت علیهم السلام داشته باشد و عرفاً سبب تعظیم و تجلیل آنان گردد، از شعائر است و بالتبع از شعائر الله خواهد بود. هیچ شک و تردیدی در این مطلب نیست. ایام محسنیه نیز اینگونه است و ضرورتی ندارد که در زمان های گذشته وجود داشته باشد.

سابقه مند بودن شعائر

بنده در مناسبت های مختلف گذشته مکرراً بیان کرده ام که سابقه مند بودن یک شعیره ملاک صحت آن نیست، بلکه شعائر می توانند به مرور زمان نیز به وجود بیایند. آیا قبه و ضریح و حرم های مطهر حضرت امام حسین علیه السلام و یا حضرت امام رضا علیه السلام و یا حرم های مطهر نجف و کاظمین و سامرا، در زمان ائمه علیهم السلام وجود داشته؟! آیا این ها که در زمان ائمه علیهم السلام وجود نداشتند، از شعائر الهی نیستند؟ چنین تفکری بی پایه و اساس است و تنها از افراد بی سواد بر می آید.

ائمه اطهار علیهم السلام فرموده اند ما قواعد عام را ذکر می کنیم و فروع شاخ و برگ آن را خود به دست آورید. با این حساب این زنجیرزنی ها، سینه زنی ها، احداث و فعالیت مواکب حسینی، و ایام محسنیه نیز از شعائر الله است. بزرگ داشتن این ایام، پشتیبانی مالی از آن و اقامه عزا در این روزها تا هشتم ربیع الاول که مصادف با شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام است، همگی مصداق «یحزنون لحزننا» و روزهای پس از آن مصداق «یفرحون لفرحنا» است و ایام شادی اهل بیت علیهم السلام پس از آن آغاز می شود. از خدای متعال می طلبم تا توفیق اندوهگین بودن در اندوه اهل بیت علیهم السلام و شاد بودن در شادی آنان را به همگان عنایت کند.

تولی و تبری، شاخصه شیعیان

نشان و شاخصه شیعه حقیقی بودن داشتن تولی و تبری در کنار یکدیگر است، نه اینکه یکی از آن دو را بپذیریم و دیگری را رد کنیم. باید مطیع اوامر اهل بیت علیهم السلام و فرمانبردار آنان بود. آن بزرگواران ما را به داشتن تولی و تبری در کنار یکدیگر سفارش کرده و فرموده اند: «یفرحون لفرحنا ویحزنون لحزننا». یعنی شیعیان ما در شادی ما شاد و در اندوه ما اندوهگین هستند. خدای متعال در قرآن کریم در رابطه با کسانی که ادعای مسلمانی دارند و نماز می گذارند و به روزه پایبند هستند و حج به جا می آورند، اما برخی دیگر از فرامین اسلام را گردن نمی نهند، کافران حقیقی خوانده است: «أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا؛[7] به حقیقت کافر این هایند».

پس باید به هوش باشیم که خلاف دستور و خواسته اهل بیت علیهم السلام عمل نکنیم و تمام آنچه آنان فرموده اند را بدون کم و کاست گردن نهیم. پذیرفتن تولی و تبری در کنار یکدیگر نیز از این موارد است. امیدوارم خدای متعال به همگان بیش از پیش توفیق دهد تا در این مسیر شایسته تر از گذشته فعالیت کنیم.

حسینیه ها پایگاهی برای نشر معارف اسلامی

مطلب مهمی که در پایان سخنانم به صورت گذرا به آن اشاره می کنم، در رابطه با اهمیت و جایگاه ویژه حسینیه ها در جامعه شیعی است. هرکدام از شیعیان اهل بیت علیهم السلام در هر نقطه ای از دنیا که هستند، خواه در کشورهای اسلامی و یا غیراسلامی و خواه در شهرهای کوچک یا بزرگ و یا حتی در دهات و روستاها، در صورت نبود حسینیه در محل زندگی شان باید حسینیه ای در آن جا احداث کنند. حتی اگر فقیر هستند، باید همت کنند و خرده خرده حسینیه ای در آن محل دست و پا کنند تا هم به عنوان صدقه ای جاریه از او به یادگار بماند و هم جای جای دنیا مملو از حسینیه ها گردد. در مرحله بعد به عنوان واجب کفایی، باید این حسینیه ها به مدارس اهل بیت علیهم السلام و محل نشر معارف آنان تبدیل شوند. دختران و پسران نوجوان و جوان باید در این مدارس معارف اسلام را بیاموزند. اسلام تنها به نماز و روزه و حج محدود نیست و مجموعه ای معارف عالی الهی است که باید همه مسلمانان گام به گام با آن ها آشنا شوند. این مسأله واجبی کفایی برعهده همه است، چراکه در این زمینه من فیه الکفایه وجود ندارد و چه بسا تا سال ها به وجود نیاید.

گاهی ممکن است جوانی در نهایت دوری از اسلام باشد و در منجلاب زشتی ها غرق شده باشد اما براثر یک نصیحت، تغییر یافته و نجات یابد. نمونه نام آشنای آن ابوذر است. او جوانی بت پرست بود که طبق گفته منابع تاریخی شیعه و غیرشیعه راهزنی می کرد. در شجاعت و قدرت او گفته اند او به تنهایی به کاروان ها حمله می کرد «کان یهجم علی الصّرم وحده»، در صورتی که سایر راهزنان به همراه عده ای این کار را می کردند، چراکه در برخی از کاروان ها افراد شجاع و جنگ آور حضور داشتند. چنین شخصی با یک ملاقات کوتاه با رسول خدا صلی الله علیه وآله و مصاحبت با ایشان، متنبه شد و به جایگاهی رسید که رسول خدا صلی الله علیه وآله در رابطه با او فرمودند: «یا أباذر أنت منّا أهل البیت؛[8] اى ابوذر، تو از ما اهل بيت هستى».

جوانان ساکن در کشورهای اسلامی که مقداری از معارف دینی به دور افتاده اند و همینطور جوانانی که در کشورهای غیراسلامی زندگی می کنند و حتی جوان های غیرمسلمان، قابلیت تغییر دارند. پس همگان باید سعی و تلاش خود را معطوف آنان گردانند و برای رساندن اسلام کامل به جوانان و نوجوانان همتی بلند داشته باشند.

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین

[1]. شوری: 7.

[2]. ابراهیم: 17.

[3]. بحارالأنوار، ج28، ص57.

[4]. كمال الدين وتمام النعمة، شیخ صدوق، ج1، ص293.

[5]. یوسف: 111.

[6]. بحارالأنوار، ج۲۱، ص۱۴۲؛ الأمالی (للصدوق)، ج۱، ص۱۷۳.

[7] نساء: 151

[8]. أمالی شیخ طوسی، ص525، ح1162.

  • نظری برای این خبر درج نشده است.