LOGIN
درس خارج
alshirazi.org
تقريرات بحث خارج خمس آيت الله العظمى شيرازى ـ بخش سوم
کد 1194
تگ ها
نسخه مناسب چاپ کپی لینک کوتاه ‏ 08 آبان 1403 - 25 ربيع الثاني 1446
 به قلم: آيت الله شيخ حسين فدايی
ترجمه: علی خنيفرزاده 
 
اهميت خمس
در بخش پيشين از تقريرات درس خارج مرجع عالی قدر حضرت آية الله العظمی حاج سيد صادق شيرازی دام ظله وعده داديم که سخن را در باب مسأله خمس پی گيريم. ايشان در بحث پيشين پرسش های چندی درباره خمس مطرح کرده وپاسخگويی به آنها را به جلسه بعد وانهادند.
ايشان فرمودند: «يک مطلب مقدماتی ديگر ماند که پاسخگويی به برخی شبهاتی است که در باب خمس طرح کرده اند. از اين رو ابتدا پاسخ اين شبهات را می دهيم وسپس به شرح گفتار صاحب عروة وبررسی بقيه مسائل مربوط به خمس خواهيم پرداخت.
پرسش اول: چرا گفته می شود خمس مهم تر از زکات است در حالی که قرآن کريم فقط يک جا به موضوع خمس پرداخته ولی در مقابل، بارها وبارها از زکات سخن به ميان آورده است؟
پرسش دوم: چرا رسول اکرم صلّی الله عليه وآله وهمچنين اهل بيت گرامی ايشان خمس نپرداختند. با اين که گفته می شود: «أشهد أنک قد أقمت الصّلاة وآتيت الزکاة»؟ چرا در خصوص پرداخت خمس از سوی اين بزرگواران چيزی نقل نشده است؟
پرسش سوم: چرا غير از خمسِ غنايم روايتی در دست نداريم که نشان دهد رسول خدا صلّی الله عليه وآله در زمان خود از کسی خمس گرفتند يا فرمان دادند غير از غنايم از کسی خمس گرفته شود؟
البته روشن است که اين شبهات وپرسش ها از سوی کسانی طرح می شود که به روايات خمس مراجعه نکرده واز نزديک معارف دينی را مورد مطالعه قرار نداده اند.
پاسخ پرسش نخست را (مبنی بر اين که چرا قرآن کريم فقط در يک جا به موضوع خمس پرداخته ولی از زکات بارها وبارها سخن گفته است) به دو صورت نقضی وحلی می توان ارائه نمود:
پاسخ نقضی: قرآن کريم نام حضرت عيسی وحضرت موسی عليهماالسلام را بارها تکرار کرده است در حالی که از پيامبر خاتم صلّی الله عليه وآله جز در سه جای ياد نکرده است. از سوی ديگر نام حضرت مريم عليهاالسلام نيز در چند جای قرآن کريم آمده، ولی نام مبارک حضرت زهرا سلام الله عليها هرگز به صراحت نيامده است. اگر ذکر کردن نام کسی يا چيزی در قرآن کريم، ملاک اهميت آن چيز يا آن شخص باشد، می بايست نام مبارک رسول خاتم صلّی الله عليه وآله بيشتر از ديگر پيامبران در قرآن می آمد؛ چراکه آن جناب بلندمرتبه ترينِ پيامبران واشرف آنان است. به همين سان اگر يادکرد وعدم يادکرد نام کسی نشان دهنده اهميت يا بی اهميتی او می بود، می بايست نام حضرت زهرا سلام الله عليها بيش از حضرت مريم عليهاالسلام در قرآن می آمد؛ زيرا رسول گرامی اسلام صلّی الله عليه وآله در حق دخت گرامی خود فرمودند که ايشان بانوی بانوان عالم از اولين وآخرين است، حال آن که حضرت مريم تنها در زمان خود برترينِ بانوان بودند. بنابراين، اين که در قرآن از زکات فراوان سخن رفته ولی فقط در يک جای از خمس يادشده نشان نمی دهد که زکات از خمس مهم تر است.
پاسخ حلی: اصل يادکرد يا عدم يادکرد نام چيزی در قرآن يا ميزان تکرار نام آن در مصحف شريف فقط تابع اهميت يا بی اهميتی آن چيز نيست، بلکه تابع مصالح بسيار وحکمت های بيشماری است که اهميت شیء فقط يکی از آنهاست. بنابراين اگر در قرآن نام چيزی تکرار شود نشان دهنده اهميت آن نيست وعکس اين معنا نيز صحيح است: يعنی اگر نام چيزی يا شخصی در قرآن نيامده هرگز بی اهميتی آن را ثابت نمی کند. برای مثال می دانيم که نماز عمود دين است واگر نماز بنده ای مقبول درگاه خدا شود ديگر چيزها نيز پذيرفته می شود واگر مقبول درگاه حق تعالی نيفتد، ديگر اعمال وافعال آن شخص نيز مردود خواهد بود.
اما با وجود اين همه اهميت در نماز، قرآن کريم درباره تعداد رکعات نماز صبح يا ظهر وعصر وهمچنين مغرب وعشا سخن نگفته است. وانگهی اصل نماز صبح ـ که فرشتگان روز وملائکه شب به هنگام اقامه آن حضور می يابند ـ به اجمال واختصار برگزار شده وقرآن در نگاهی گذرا، از اين فريضه مهم چنين ياد کرده است: «وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا؛ (1) ونيز نماز صبح را [برپای دار]؛ زيرا نماز صبح همواره مقرون با حضور فرشتگان است».
اين مطلب نشان می دهد که قرآن کريم کتابی ويژه است وخدای متعال هنگام يادکرد اشيا واشخاص در آن، اسلوب خاصی را به کار برده است.
کوتاه سخن اين که نه نام بردن از کسی يا چيزی در قرآن نشان از اهميت آن دارد ونه نام نبردن از آن نشان دهنده کم اهميتی آن است. همچنين تکرار وعدم تکرار نام کسی در قرآن هيچ چيزی را ثابت نمی کند. بنابراين، اين سؤال از بنياد بی اساس وبی جا است. چراکه ملاک روشن ومنحصر به فردی برای پی بردن به اهميت يا بی اهميتیِ چيزی در قرآن در دست نداريم.
پاسخ پرسش دوم: (مبنی بر اين که چرا روايتی در دست نداريم که نشان دهد معصومين عليهم السلام خمس می پرداخته اند با اين که آنان زکات می دادند واين مطلب بارها درباره ايشان نقل شده است):
نخست آن که: قبول نداريم حضرات معصومين خمس نمی داده اند؛ زيرا زکات در لغت شامل هرگونه بذل مال وانفاق آن است، حتی اگر خمس باشد. بنابراين بعيد نيست که تحت عنوان زکات خمس داده باشند ومنظور از زکات خمس بوده باشد.
دوم آن که: روايات نشان می دهد که حضرات معصومين عليهم السلام به امر خدای متعال مأمور بودند که در مقابل دريافت سهمی که خدای متعال به آنان اختصاص داده وسهم امام خوانده می شود، نيازهای مسلمانان سيد وغير سيد را برآورند واز سهم خود، آنان را بهره مند سازند، همچنان حق دارند مازاد از سهم ويژه سادات که به سادات تعلق دارد در حساب خود وارد نمايند.
سوم آن که: آن بزرگواران مالی نزد خود باقی نمی گذاشتند تا خمس بدان تعلق گيرد. بلکه تمام مايملک خود را به نيازمندان صدقه می دادند، يا در راه خدا وقف می فرمودند به گونه ای که حتی گاهی برای امرار معاش وبرآوردن نيازهای ضروری خود مجبور می شدند قرض بگيرند.
چهارم آن که: آنان به امر خدای متعال وتعيين رسول خدا صلّی الله عليه وآله بر مسلمانان ولايت داشتند ومعصومين عليهم السلام در تفسير ولايت فرموده اند: خدای متعال به آنان ولايت داده به ازای آن که مال خود را به مسلمانان انفاق کنند ونيازهای آنان را برآورده سازند. در حقيقت آنان واسطه ای برای دريافت وپرداخت وبذل مال به مسلمانان می باشند، بدون آن که چيزی از اين اموال را به خود اختصاص دهند.
پنجم آن که: آنان در زمانه دشواری می زيستند وتقيه بر آنان واجب بود. در آن روزگار حاکمان خودسر وستمگر از رسيدن خمس وديگر حقوق امامان معصوم عليهم السلام به دستشان جلوگيری می کردند وسادات وذريه گرامی رسول خدا صلّی الله عليه وآله وکسانی را که با سادات رابطه مهرآميزی داشتند مورد انواع پيگرد وشکنجه وآزار قرار می دادند، چه رسد به کسانی که با پرداخت خمس، به سادات ياری وپشتيبانی می دادند. از اين رو معصومين عليهم السلام پنهانی خمس می دادند واين کار را تحت پوشش زکات به انجام می رساندند تا بدين ترتيب امنيت وآسايش خود وشيعيان شان را حفظ کنند.
ششم آن که: فرض کنيم آنان خمس نمی دادند چون که روايت يا نقلی به دست ما نرسيده که نشان دهد آنان مالی تحت عنوان خمس پرداخت کرده اند واگر چنين چيزی بود دست کم بايد به آگاهیِ ما می رسيد (!) حتی اگر چنين فرضی درست باشد می گوييم معنی ندارد که پرداخت خمس بر آنان واجب باشد؛ زيرا خدای متعال خمس را يا ملک آنان قرار داده ويا اراده فرموده است که آنان واسطه ای برای توزيع آن باشند. در هر دو صورت آنان صاحبان خمس می باشند وکسی که مالک وصاحب خمس است معنی ندارد که خمس بدهد واصلاً به چه کسی بايد خمس بپردازد؟
گفتنی است که با توجه به اهميت فوق العاده خمس، در روايات تأکيد بسياری بر آن رفته است. مثلاً نقل شده است که خمس از جمله مواردی است که خدای متعال برای آن، موقف قيامت را به شدت مضطرب نموده ومی لرزاند واين زمانی است که صاحب خمس ومستحق آن برمی خيزد ودر برابر ديدگان همه در محشر، حق خود را مطالبه می کند (در اين خصوص به کتاب وسائل الشيعه، روايات مربوط به خمس مراجعه شود).
بی شک اين اهميت وتأکيد فقط مربوط به غنايم جنگی نيست؛ زيرا غنايم جنگی به همراه شروط آن به صورت عام يا خاص در قرآن مجيد ذکر شده است ولفظ «غنمتم» در قرآن مجيد صرفاً به غنايم جنگی اختصاص ندارد؛ زيرا همان طور که گفتته اند: مورد وارد را تخصيص می نمايد.
در روايات پيشوايان ما در تعريف غنيمت آمده است: «هي الإفادة يوماً بيوم؛(2) غنيمت منفعت روزانه کسب وکار است».
بنابراين غنايم دارالحرب مورد تسالم فقها ومحل اجماع واتفاق کل امت اسلامی می باشد ودر شمول آن تحت حکم خمس بحثی نيست. بلکه محل کلام در غير غنايم دارالحرب می باشد. همچنان که گفتيم خمس شامل منفعت کسب وکار نيز می باشد چنان که در روايت آمده است: «ما أفاد النّاس من قليل أو کثير؛(3) آنچه را مردم از فايده وسود می رسد، خمس به آن تعلق می گيرد چه کم باشد وچه بسيار». با توجه به اهميت بی اندازه خمس وبه ويژه شمول آن بر منفعت کسب وکار است که محل سؤال واقع شده وپيرامون آن پرسش ها وشبهاتی از اين دست مطرح می شود.
إن قلت: شايد واجب نبودن پرداخت خمس بر آنان از باب روايتی باشد ـ که محل بحث علماست ـ وبر اساس آن هرگاه به کسی خمس داده شود واز مخارج ساليانه او اضافه آيد، آيا به اين مقدار زائد خمس تعلق می گيرد يا نه؟ برخی از علما در اين مسأله پرداخمت خمس را واجب می دانند وبه اطلاق قول معصوم در اين روايت استناد می کنند: «إنّما هي الفائدة يوماً بيوم» در مقابل، برخی نيز معتقدند در اين مسأله پرداخت خمس واجب نيست ـ البته اين قول به صواب نزديک است ـ در هر حال گروه اخير برای اثبات ديدگاه خود به روايتی استناد می کنند که طی آن شخصی که پدرش مستحق خمس بود ومقداری از اين مال از مخارج ساليانه اش اضافه آمد. وقتی پدرش توسط نامه ای در خصوص اين مقدار زائد از معصوم کسب تکليف کرد، حضرت در جواب او فرمودند: «لا خمس عليک فيما سرّح به صاحب الخمس؛(4) به چيزی که صاحب خمس آن را ارسال کند خمسی بر تو تعلق نمی گيرد».
شايد از همين باب باشد که پرداخت خمس بر حضرات معصومين واجب نباشد.
قلت: اين استدلال اخص از مدعاست وبرای اثبات عدم وجوب خمس بر معصومين عليهم السلام کافی نمی باشد؛ زيرا آن بزرگواران غير از اموال خمس، دارايی های شخصی نيز داشتند. آنان نيز به زراعت وباغداری ومانند آن می پرداختند واموال خود را در تجارت وجز آن سرمايه گذاری می کردند. وسخن در اين مقام مربوط به کل دارايی های آن بزرگواران می باشد، نه فقط اموالی که از طريق خمس به دست شان می رسيده است.
پاسخ پرسش سوم: (مبنی بر اين که چرا روايتی در دست نداريم که نشان دهد رسول خدا صلّی الله عليه وآله در جايی از منفعت کسب وکار کسی خمس گرفته باشند يا به گرفتن آن امر فرموده باشند؟) چه بسا اين اشکال مهم ترين اشکالی باشد که اين گروه در اين مقام ايراد کرده اند.
نخستين پاسخ اين شبهه را به دو صورت نقضی وحلی می توان به دست داد.
پاسخ نقضی: بسياری از واجبات هستند که حتی قرآن کريم نيز متعرض آنها نشده است؛ مانند تعداد رکعات نماز، يا مقدار نصاب زکات. آيا اين بدان معنی است که نماز وزکات بدون رکعت ونصاب واجب می باشد؟ هر پاسخی که در اين جا داده شود عيناً همان پاسخی خواهد بود که ما در برابر شبهه يادشده ارائه می کنيم.
پاسخ حلّی: برای اثبات هريک از واجبات نيازمند حجتی نظير قرآن يا حديث رسول خدا صلّی الله عليه وآله يا روايتی هستيم که از واليان امر بعد از رسول خدا صلّی الله عليه وآله يعنی امامان معصوم عليهم السلام صادر شده باشد. همان طور که قرآن حجت است وسخن رسول خدا صلّی الله عليه وآله حجيت دارد، به همين سان هر تبيين وتفسيری که واليان امر وامامان معصوم ـ که از خاندان پيامبرند ـ عرضه کرده باشند حجيت دارد. خدای متعال می فرمايد: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ؛(5) ای کسانی که ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت کنيد وپيامبر واوليای امر خود را نيز اطاعت کنيد».
دوم آن که: گفتيم خدای متعال فرموده است: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ؛(6) وبدانيد که هر چيزی را به غنيمت گرفتيد، يک پنجم آن برای خدا و... است». همچنين گفتيم که غنيمت در اين جا مقيد به جنگ نيست، بلکه مورد آن در اين جا جنگ است والبته همچنان که گفته اند مورد موجب تخصيص وارد نمی شود. علاوه بر اين، با مراجعه به لغت معلوم می شود که معنای لغوی «غنيمت» صرفاً به غنيمت جنگی محدود نمی شود وهر غنيمتی از جمله منفعت کسب را نيز شامل می شود. علاوه بر همه اينها، به تواتر از فريقين نقل شده است که رسول خدا صلّی الله عليه وآله فرمودند: «في الرکاز الخمس؛(7) به گنجْ خمس تعلق می گيرد».
إن قلت: اين حديث فقط به گنج مربوط است وآن قدر عام نيست تا شامل منفعت کسب شود.
قلت: نصوص عامّی منسوب به رسول خدا صلّی الله عليه وآله وجود دارد که از طريق عامه وخاصه به تواتر نقل شده است ودر اين زمينه اخوی بزرگوار «اعلی الله درجاته» می فرمودند که در برخی از کتاب های شان هفده روايت مربوط به عموم خمس جمع آوری نموده اند که همگی در کتب عامه آمده است؛ مثلاً در کنز العمال، ج3، ص501 نقل شده است که در نامه مفصلی که رسول خدا صلّی الله عليه وآله خطاب به بنی جهينه نوشتند، اين گونه مرقوم فرمودند: «هذا کتاب من الله العزيز علی لسان رسوله ـ إلی أن قال: ـ إن لکم بطون الأرض وسهولها وتلاع الاوديه وظهورها، علی أن تؤدّوا الخمس وتصلّوا الخَمس...؛ اين نامه ای از خدای ارجمند است که بر زبان فرستاده او جاری شده... زيرزمين وروی آن وجاهای پست وسينه کش کوه ها از آنِ شماست به شرطی که خمس مال تان را بپردازيد ونمازهای پنج گانه را بخوانيد». لفظ خمس در اين روايت مطلق است ومنفعت کسب وکار را نيز دربر می گيرد. همچنين در چند جای صحيح بخاری از جمله ج1، ص133 آمده است که پيامبر صلّی الله عليه وآله به نمايندگان وهيئت اعزامی از سوی طايفه عبدالقيس جزء فرمايشات شان به آنان فرمودند: «آمرکم بأربع، ـ إلی أن قال صلّی الله عليه وآله : ـ وإقام الصلاة وإيتاء الزکاة وأن تؤدّوا إليّ خمس ما غنمتم؛ شما را به چهار چيز سفارش می کنم:... اقامه نماز، پرداخت زکات واين که يک پنجم آنچه به دست می آوريد به من دهيد».
در اين جا نيز لفظ «غنيمت» مطلق می باشد وقيدی ندارد وبه ضميمه فرائن ديگر معلوم می شود که عام است وحتی منفعت کسب را نيز دربر می گيرد.
اين مربوط به روايات عامه بود. اما در خصوص روايات خاصه می توان به وسائل الشيعه، الانفال، باب4، حديث21 اشاره کرد که طی آن رسول خدا صلّی الله عليه وآله به ابوذر وسلمان ومقداد فرمودند: «أشهدوني علی أنفسکم بشهادة لا إله إلاّ الله... وإخراج الخمس من کلّ ما يملکه أحد من الناس، حتی يدفعه إلی وليّ المؤمنين وأميرهم؛ مرا بر نفس خود گواه کنيد که خدايی جز الله نيست و... هر کس بايد يک پنجم تمام دارايی اش را به ولی وامير مؤمنان تسليم کند».
بنابراين خمس به طور کلی منفعت کسب را نيز فرا می گيرد. اين مطلب بی شک در قرآن آمده واز سوی رسول خدا صلّی الله عليه وآله واهل بيت عليهم السلام تأييد شده است وما موظفيم منبع وحجتی که موارد خمس ومصارف آن وديگر مسائل مربوط به آن را بيان می کند جست وجو نماييم.
بد نيست بدانيم که فقهای عامه با آن که روايات نبوی مربوط به خمس را در کتاب های خود آورده اند، اختلافات عظيمی در خصوص موارد خمس ومسائل مرتبط با آن دارند. مراجعه به کتاب هايی نظير الفقه علی المذاهب الأربعة ونيز البحر الزخار روشنگر اين معناست.
 
[1] . اسراء(17)، آيه78.
[2] . کافی، ج1، ص544.
[3] . همان، ص545.
[4] . وسائل الشيعه، ج9، ص 508.
[5] . نساء(4)، آيه59.
[6] . انفال(8)، آيه41.
[7] . وسائل الشيعه، ج29، ص272.